کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] (اِخ ) پسر وی معروف به ابن بجرة صحابی است . (منتهی الارب ).
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] (اِخ ) شبیب بن بجرة در قتل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شریک ابن ملجم بود. (منتهی الارب ). کسی که در قتل امیرالمؤمنین (ع ) شریک ابن ملجم بود. (ناظم الاطباء) .
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] (اِخ ) نام شخصی . (ناظم الاطباء). عقبةبن بجرة تابعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب ُ ج َ رَ ] (اِخ ) نام مردی از اصهار اسماعیل (ع ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب ُ رَ ] (اِخ ) ابن بجره می فروشی بوده در طائف . (از منتهی الارب ). خماری در طائف . (از اقرب الموارد). نام می فروشی در طائف . (ناظم الاطباء).
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب ُ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن عمروبن بُجره صحابی است . (منتهی الارب ).
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب ُ رَ ](ع اِ) سره ٔ ناف . (اقرب الموارد). آویختگی ناف . ناف خواه برآمده باشد یا نباشد. (ناظم الاطباء). ناف بیرون آمده باشد یا نه . (آنندراج ). || عقده در شکم و چهره و گردن . (از اقرب الموارد). مغنده ٔ شکم و روی و گردن . (ناظم الاطباء) (آنندر...
-
واژههای مشابه
-
ابن بجره
لغتنامه دهخدا
ابن بجره . [ اِ ن ُ ب َ ج َ رَ ] (اِخ ) کنیت شبیب بن بجره که با ابن ملجم مرادی در قتل امیرالمؤمنین علی علیه السلام همدست بوده است .
-
ابن بجره
لغتنامه دهخدا
ابن بجره . [ اِ ن ُ ب ُ رَ ] (اِخ ) کنیت عبداﷲبن عمربن بجره ٔ قرشی عدوی . یکی از اصحاب رسول صلوات اﷲعلیه . || نام خماری بطائف .
-
بجره بهانگ
لغتنامه دهخدا
بجره بهانگ . [ ] (اِ) تنباکو. مخدر. (مخزن الادویه ص 175).
-
جستوجو در متن
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن بَجْرة انصاری . ابن ماکولا و دارقطنی او را اسلم بن اوس بن بجرة خوانده اند. گویند پیغمبر اسیران بنی قریظه را باو واگذار کرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 125).
-
باجر
لغتنامه دهخدا
باجر. [ ج ِ ] (ع ص ) کلان شکم و آماسیده و دمیده جوف . (منتهی الارب ). المنتفخ الجوف . ج ، بجرة. (اقرب الموارد).
-
جره
لغتنامه دهخدا
جره . [ رَ ] (اِخ ) نهر جره از ماصرم برخیزد و نخست مسجان را آب دهد و برود و جره و نواحی آن را آب دهد و بعضی از روستای غندجان پس با نهر بشاپور آمیخته شود و در دریا افتد. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 151). رجوع بجره شود.