کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجر
لغتنامه دهخدا
بجر. [ ب َ ] (ع مص ) برآمده ناف گردیدن و کلان شکم شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پرشکم گردیدن از شیر و آب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).پر شدن شکم از شیر و آب . (از اقرب الموارد). پرشکم شدن از شیر و آب و سیر شدن . (ناظم الا...
-
بجر
لغتنامه دهخدا
بجر. [ ب َ ج َ ] (ع اِ) سطبری بن ناف . فتق ناف . مغنده ٔ شکم . (منتهی الارب ). بیرون آمدگی ناف و سطبری بن آن . (منتهی الارب ).
-
بجر
لغتنامه دهخدا
بجر. [ ب ُ / ب َ ] (ع ص ، اِ) بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شر. (اقرب الموارد). || کار بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). امر عظیم . (اقرب الموارد). و منه : جئت بامر بجر و داهیة نکر. (از منتهی الارب ). || شگفت . (منتهی...
-
بجر
لغتنامه دهخدا
بجر. [ ب ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ بجر بمعنی عیبها. (آنندراج ). و منه : ذکر عجره و بجره ، یعنی یاد کرد عیوب و تمامی امور ظاهر و باطن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و غلامی از میان ایشان که بر عجر و بجر و مکاید واقف بود. (جهانگشای جوینی ). || سختی...
-
بجر
لغتنامه دهخدا
بجر.[ ب َ ج ِ ] (ع ص ) برآمده ناف . (اقرب الموارد). || شکم پرشده از شیر و آب . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اباجر
لغتنامه دهخدا
اباجر. [ اَ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ بُجْر. شرور. امور عظیمه .
-
اباجیر
لغتنامه دهخدا
اباجیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ بُجْر. رجوع به اباجر شود.
-
جر و بحث شدن
لغتنامه دهخدا
جر و بحث شدن . [ ج َرْ رُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجادله را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.
-
جر و بحث کردن
لغتنامه دهخدا
جر و بحث کردن . [ ج َرْ رُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجادله ٔ سخت در گفتار را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.
-
جر و مر
لغتنامه دهخدا
جر و مر. [ ج ِرْ رُ م ِر / ج ِ رُ م ِ ] (در تداول عامه )، سخت به اصرار. (یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و مر چسبیدن شود.
-
گام گام
لغتنامه دهخدا
گام گام . (ق مرکب ) آهسته آهسته . آرام آرام : رفتنت سوی شهر اجل هست روزروزچون رفتن غریب سوی خانه گام گام . ناصرخسرو. || بتدریج . رفته رفته : ناگه روزیت بجر افکندگر بروی بر پی او گام گام .ناصرخسرو.
-
ابجر
لغتنامه دهخدا
ابجر. [ اَ ج َ ] (ع ص ) آویخته ناف . مرد برآمده ناف . ناف بیامده . (دستوراللغة). درازناف . آنکه مبتلا به بجره است . مرد برآمده ناف و کلان شکم . مؤنث : بَجْراء. ج ، بُجْر، بُجْران . || (اِ) رسن کشتی . || (اِخ ) نام مردی .
-
بجراء
لغتنامه دهخدا
بجراء. [ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ابجر، زن برآمده ناف و کلان شکم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، بُجر و بجران . (از منتهی الارب ). || زمین بلند و سخت . زمینی که در آن گیاه نروید. (منتهی الارب ). زمین مرتفع. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندرا...
-
بجرة
لغتنامه دهخدا
بجرة. [ ب ُ رَ ](ع اِ) سره ٔ ناف . (اقرب الموارد). آویختگی ناف . ناف خواه برآمده باشد یا نباشد. (ناظم الاطباء). ناف بیرون آمده باشد یا نه . (آنندراج ). || عقده در شکم و چهره و گردن . (از اقرب الموارد). مغنده ٔ شکم و روی و گردن . (ناظم الاطباء) (آنندر...