کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجارده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجارده
لغتنامه دهخدا
بجارده . [ ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مهیاکرده . آماده . تهیه شده . فراهم کرده . در نظر گرفته شده : برای کافران عذابی بجارده ... (از تفسیر ابوالفتوح رازی ). آنگه وصف کرد آن متقیان را که بهشت برای ایشان بجارده است . (از تفسیرابوالفتوح رازی ). || مهیاشده . ...
-
جستوجو در متن
-
بجاردن
لغتنامه دهخدا
بجاردن . [ ب ِ دَ ] (مص ) مهیا و مستعد کردن . آماده کردن . (یادداشت مؤلف ). || مهیا و مستعد شدن : و مرگ را بجارد پیش از آنکه مرگ به او آید. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ، ج 4 ص 486). و رجوع به بجارده شود.