کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بثینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بثینة
لغتنامه دهخدا
بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) بنت معتمد. یکی از زنان شاعره ٔ اندلس ، دختر معتمدبن عباد امیر اشبیله بود، مادرش رمیکیه نیز به زیبائی و ادب دوستی مشهور بود، بعد از نکبت کار پدر، او نیز اسیر شد و به عنوان کنیز در خانه ٔ تاجری درآمد. (از قاموس الاعلام ترک...
-
بثینة
لغتنامه دهخدا
بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) نام بلندیی در راه میان بحرین و بصرة. (از معجم البلدان ). نام موضعی است مابین بصره و بحرین . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
بثینة
لغتنامه دهخدا
بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) نام زنی از قبیله عذرة که زوج جمیل بود. (آنندراج ). زنی از بنی عذرة که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت . برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند ...
-
بثینة
لغتنامه دهخدا
بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بثنه بمعنای مسکه و کره و زمین نرم . رجوع به بثنة شود.
-
بثینة
لغتنامه دهخدا
بثینة. [ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) بنت محمدبن جعفر. حضرت علی (ع )، ام کلثوم دختر خود را ابتدا به عمر خطاب داده بود که زیدبن عمر از او متولد شد، بعد از آن او را به عون بن جعفر داد، بعد از عون ، محمدبن جعفر او را بخواست و دختری ازو بثینه نام متولد شد، بعد از...
-
واژههای همآوا
-
بسینه
لغتنامه دهخدا
بسینه . [ ب َ ن َ ] (اِخ ) از قرای مرو است بر دو فرسخی آن . (از معجم البلدان ) (مرآت البلدان ج 1 ص 212).
-
جستوجو در متن
-
علعال
لغتنامه دهخدا
علعال . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است در شام ، مشرف بر بثینة، بین غور و جبال سراة. (از معجم البلدان ).
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) جمیل بن معمربن صباح بن ظبیان بن حن ّ.شاعر مشهور عرب صاحب بثینه . رجوع به جمیل ... شود.
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن معاویةبن ربیعه بن حرام عذری ، از قحطانیان است و جدی جاهلی بوده است . بثینه و جمیل عذری از فرزندان اویند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 220).
-
داستان راندن
لغتنامه دهخدا
داستان راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) قصه کردن . حکایت کردن . حدیث کردن . گفتگو کردن : فرستاد کس بخردان را بخواندبسی داستان پیش ایشان براند. فردوسی .همی راند با هر کسی داستان شدند اندر آن کار همداستان . فردوسی .ورجمیل از دل نبودی طالب حسن وجمال کافرم گر ن...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) مولی ابی حذیفه فرزندعتبةبن ربیعه . یکی از پیش گروندگان به اسلام (السابقون الاولون ) بخاری گوید: او مولای یکی از زنان انصار بود و ابن حبان آن زن را لیلی و برخی بثینه نامیده اند که زن ابی حذیفه باشد. در الاصابه احادیثی از او نقل ش...
-
بثنة
لغتنامه دهخدا
بثنة. [ ب َ ن َ / ب ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) مرغزار. (از آنندراج ). ج ، بُثُن . (از منتهی الارب ). ج ، بِثن . (اقرب الموارد). || زمین نرم . (منتهی الارب ). || زمین نرم و هموار و برابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریگ نرم . (از معجم البلدان ). تصغیر آ...
-
رباب
لغتنامه دهخدا
رباب . [ رَ ] (اِخ ) نام زنی . (منتهی الارب ). نام یک معشوقه ٔ عرب بوده . (فرهنگ نظام ). نام زنی به حسن مشهور. (انجمن آرا). نام زنی است جمیله معشوقه ٔ دعد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). نام زنی به حسن مشهور در عرب . (فرهنگ رشیدی ) : چ...