کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بته داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بتة
لغتنامه دهخدا
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (اِخ ) قریه ای در بلنسیه . (از معجم البلدان ).ابوجعفر ادیب منسوب به آن است . (از ناظم الاطباء).
-
بتة
لغتنامه دهخدا
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (ع مص ) بریدن و قطع کردن . || عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله . (منتهی الارب ). || بریده شدن . || فروماندن در راه . (منتهی الارب ).- || سکران لایبت امراً؛ یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. (از منتهی الارب ) (از اق...
-
بتة
لغتنامه دهخدا
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (هندی ، اِ) دستور فوق العاده ٔ سپاه در میدان جنگ . || جزر. مقابل مد. (ناظم الاطباء).
-
بتة
لغتنامه دهخدا
بتة. [ ب ِ ت َ ] (ع مص ) جای گرفتن . مقیم شدن . (منتهی الارب ).
-
گل بته
لغتنامه دهخدا
گل بته . [ گ ُ ب ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) گل و بوته . و با کشیدن و انداختن ترکیب شود. کشیدن یا انداختن شکل گل و بوته در پارچه یا کاغذ یا چیز دیگر. رجوع به گل و بوته شود.
-
بته گز
لغتنامه دهخدا
بته گز. [ ب ُت ْ ت ِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد فریمان مشهد در 18 هزارگزی شمال باختری فریمان . سکنه ٔ آن 215 تن ، آب از قنات . محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بته گز
لغتنامه دهخدا
بته گز. [ ب ُت ْ ت ِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 105 هزارگزی خاوری فریمان . سکنه ٔ آن 86 تن ،آب از قنات . محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بته مردگی
لغتنامه دهخدا
بته مردگی . [ ب ُ ت َ / ت ِ م ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بوته ای که ریشه اش خشک شده باشد. آن گیاه که بر اثر خشک شدن ریشه و نرسیدن آب پژمرده شده باشد. حالت بته مرده . (یادداشت مؤلف ).
-
بته مرده
لغتنامه دهخدا
بته مرده . [ ب ُ ت َ / ت ِ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) میوه که بته ٔ آن پژمرده شده باشد. حاصلی که اصل و ریشه ٔ آن خشکیده و برگ و شاخه اش پژمرده گردد. میوه هایی چون هندوانه و خربزه و خیار و کدو که پیش از چیدن به بته ٔ آن آفتی رسیده یا بی آب مانده و ازین ر...
-
گل و بته
لغتنامه دهخدا
گل و بته . [ گ ُ ل ُ ب ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، نقش و نگار گلین در جامه و غیره .نقش رنگارنگ از گل در جامه ، پارچه ، گچ بری و غیره .
-
بته مرده بالا
لغتنامه دهخدا
بته مرده بالا. [ ب ُت ْ ت ِ م ُ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 104 هزارگزی شمال خاوری فریمان . سکنه ٔ آن 30 تن ، آب از قنات . محصول آن غلات و چغندر. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
خلواره
لغتنامه دهخدا
خلواره . [ خ ُل ْ رَ / رِ ] (اِ) آتش گَوَن و بُتَه که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صَلَه . صابی . خاکستر گرم با خرده های آتش . (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
زمینه
لغتنامه دهخدا
زمینه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین ). || متن چیزی از قبیل پرده ٔ نقاشی و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن . بوم . متن . مقابل گل . مقابل گل و بته .مقابل حاشیه : قالی زمینه سرمه ای . شال زمینه لاکی . ...
-
نجیب
لغتنامه دهخدا
نجیب . [ ن َ ] (ع ص ) مرد اصیل و شریف . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جوانمرد. (منتهی الارب ). بزرگ و گرامی گوهر. (منتهی الارب ). عطود. عطید. (منتهی الارب ). گوهری . (مجمل ) (زوزنی ). مرد گوهری و پرمایه . (دهار). گهری . (زوزنی ). نژاده . (مفاتیح ). کریم...