کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتفوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتفوز
لغتنامه دهخدا
بتفوز. [ ب َ ] (اِ) بتفور. بتپوز. گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). پوز. (شرفنامه ٔ منیری ). پیش آمدگی و برجستگی . فک اعلی و اسفل و بالتبع بینی و دهان چارپایان چون گوسفند و اسب و آهو. چهارپایان را بیرون دهن باشد. گرداگرد دهن . (آنندراج ). پتفوز. بتپوز. ...
-
جستوجو در متن
-
بتغور
لغتنامه دهخدا
بتغور. [ ب َ ] (اِ) بتفوز. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). ظاهراً خود کلمه ٔ بتفوز به اشتباه چنین خوانده شده است .
-
بتپور
لغتنامه دهخدا
بتپور. [ ب َ ] (اِ) پوزه . شند. منقار مرغان . (از آثار و احوال رودکی ج 3 ص 119). بتفوز. و رجوع به بتفوز شود.
-
برپوز
لغتنامه دهخدا
برپوز. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برپوس . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است . رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود.
-
زپر
لغتنامه دهخدا
زپر. [ زَ پ َ ] (اِ) اصل کلمه ٔ زَفَر در پهلوی . دهان . پوز. بتفوز. (یادداشت مؤلف ).
-
بتغوز
لغتنامه دهخدا
بتغوز. [ ب َ ] (اِ) بتفوز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). و ظاهراً به تصحیف چنین خوانده شده است .
-
برفوس
لغتنامه دهخدا
برفوس . [ ب َ ] (اِ)برفوز. (برهان ). اطراف و پیرامون دهان . (برهان ) (ناظم الاطباء). و رجوع به برفوز و بتفوز و بدفوز شود.
-
برکاپوس
لغتنامه دهخدا
برکاپوس . [ ب َ ] (اِ مرکب ) برکاپوز. برکافور. (از فرهنگ فارسی معین ). بتفوز. رجوع به برکاپوز و برفوز شود.
-
برکافوز
لغتنامه دهخدا
برکافوز. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بتفوز. برکاپوز است که پیرامون دهان باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
برپوس
لغتنامه دهخدا
برپوس . [ ب َ ] (اِ) برپوز است که پیرامون دهان و منقار پرندگان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : آنکه را بد ز پیل ملموسش دست و پای سطبر برپوسش گفت شکلی چنانکه مضبوط است راست همچون عمود مخروط است . سنایی (آنندراج ).کلمه مصحف بدفوز و بتفوز است . ...
-
پیفوز
لغتنامه دهخدا
پیفوز. [ پ َ / پ ِ] (اِ مرکب ) پوزه . پوز. بتفوز. رجوع به پتفوز شود. غمامة؛ پیفوز بند. (صراح ). رجوع به پتفوز بند شود.
-
اسقنقوز
لغتنامه دهخدا
اسقنقوز. [ اِ ق َ ق َ / قُو ] (اِ) شاید مصحف بتفوز (؟) : باز باد اندرفتاد این سر اسقنقوز را باز بتوان مغز کردن بر سر او گوز را.(سندبادنامه ٔ ظهیری چ احمد آتش ص 177).
-
تبفوز
لغتنامه دهخدا
تبفوز. [ ت َ ] (اِ) مصحف بتفوز و پتفوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مردم و چارپا را پیرامون و گرداگرد دهان ... باشد. (برهان ). بمعنی گرداگرد دهان . مرقوم شده اما بتقدیم باء اصح است . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیرامون و گرداگرد دهان آدمی و چارپایان . (ناظم...
-
بتفور
لغتنامه دهخدا
بتفور. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان را گویند مطلقاً خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر. (برهان قاطع). پیرامون دهن . پوز. برپوز. برپوس . (فرهنگ جهانگیری ). اطراف دهن . گرداگرد دهان . بتپوز. بدفوز. (فرهنگ ضیاء). گرداگرد دهان حیوانات و انسان . (ناظم الاطبا...