کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) بریدن دم . (از دزی ج 1 ص 50). بریده دم شدن . (از آنندراج ). دم بریده کردن . و رجوع به بتر شود.
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ ت َ ] (ن تف ) مخفف بدتر. (از آنندراج ). نکوهیده تر، و آن را بَتَّر (با تشدیدتاء) نیز خوانده اند. (از ناظم الاطباء) : یکی ترک بدنام او گرگسارگذشته برو بر بسی روزگارز آهریمن بدکنش بد بتربچنگ اندورن بد سلاحش تبر. دقیقی .چگونه بلائی که پیوند ت...
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ] (ع مص ) بریدن . (ترجمان علامه جرجانی ) (زوزنی ) (صراح اللغه ). از بیخ برکندن . (آنندراج ). || بریدن دم . (منتهی الارب ). دم بریدن ، و دم بریده را ابتر گویند. || بریدن شریان را بتر گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نزد اطباء بریدن عروق و اعصاب...
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب ُ ] (اِ) در اصلاح ورق بازان ، بد آوردن در بازی . ورق بد به دست بازیکن رسیدن چنان که بیم باختن باشد.
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب ُ ] (اِخ ) نام کوهستانی است و گفته شده است که بتر بیش از هفت فرسنگ عرض و بیست فرسنگ طول دارد و در سرزمین بنی عمروبن کلاب است . (از معجم البلدان ). || نام چند کوه است در مقابل زباله . (منتهی الارب ).
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی در اندلس . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن جراحت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ریش بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن . زخم . (مؤید الفضلاء) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دزی ج 1 ص 94 شود.
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (اِمص ) توانگری و فراخی عیش . (غیاث ). شادی سخت . نشاط. خرمی . خوشی : تا خبر یابم جامی دو س...
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طِ ] (ع ص ) بزرگ منش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فیرنده . (منتهی الارب ). || کسی که مکروه دارد چیزی را که سزاوار کراهت نباشد. (ناظم الاطباء).
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طِ ](اِخ ) نصربن احمدبن بطر. محدث بود. (منتهی الارب ).
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ب ِ ] (ع اِ) رایگان ، یقال : ذهب دمه بطراً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باطل و هدرشده خون . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
لنب
لغتنامه دهخدا
لنب . [لُمْب ْ ] (ص ) بزرگ و سنگین . (آنندراج ) : بتر از بتر چیست بدمست ِ لُنب کنارت پرافعی است بر خود مجنب .نزاری قهستانی .
-
کدورت داشتن
لغتنامه دهخدا
کدورت داشتن . [ ک ُ رَ ت َ ] (مص مرکب )مکدر بودن . کدر بودن . (یادداشت مؤلف ) : آنکه ظاهر کدورتی داردبتر از روی باشد آسترش .سعدی .