کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتخانه
لغتنامه دهخدا
بتخانه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ بتان . مرکز و معبد بتها. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خانه ٔ بت . جای بت . هیکل . (دهار). بیت الصنم . بتکده . فغستان . بهار. بغستان . بیت الاصنام . دارالاوثان . دارالاصنام . فرخار. (یادداشت مؤلف ). معبد ...
-
بتخانه
لغتنامه دهخدا
بتخانه . [ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) نام آبادیی از بخش خورموج بوشهر که بطانه نیز نویسند. و رجوع به بطانه شود.
-
جستوجو در متن
-
بیروزه
لغتنامه دهخدا
بیروزه . [ ] (اِخ ) نام شهریست در حدود مولتان در هندوستان که در آن بتخانه ها است . (از حدودالعالم ).
-
دارنی
لغتنامه دهخدا
دارنی . [ رِ ] (اِخ ) نام موضعی است به هندوستان . (آنندراج ). در آنجا در زمان محمود غزنوی بتخانه ای بود که بدست او ویران شده است : بکشت مردم بتخانه ها و بسوخت چنانکه بتکده ٔ دارنی و تانیسر.فرخی .
-
کونسر
لغتنامه دهخدا
کونسر. [ ] (اِخ ) شهری است [ به هندوستان ] و اندر او بتخانه هاست . (حدود العالم ).
-
بت خال
لغتنامه دهخدا
بت خال . [ ب ُ ] (اِخ ) بت خاله . نام بتخانه ای است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
بهارخانه
لغتنامه دهخدا
بهارخانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بتخانه ، چه بهار بمعنی بت هم آمده است . (برهان ). بتخانه ، و این مجاز است ، چه بهار بمعنی بت هم آمده است . (آنندراج ). بت خانه . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : آئین عید کردی جشن بهار سازاندر بهارخانه چو بتخانه ٔ ...
-
کرسانک
لغتنامه دهخدا
کرسانک . [ ] (اِخ ) شهری از تبت و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند. (حدود العالم ).
-
نیم ویرانه
لغتنامه دهخدا
نیم ویرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب )که نه چندان معمور و آباد است نه متروک : از آن پیش کآیین بتخانه بودیکی گنبد نیم ویرانه بود.نظامی .
-
پیمپالگاون
لغتنامه دهخدا
پیمپالگاون . [ وُ ] (اِخ ) قصبه ای است در اواسط هندوستان و در ایالت برار دارای بتخانه ای منقور در تخته سنگی . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
دژهرج
لغتنامه دهخدا
دژهرج . [ دِ هََ / هَُ ] (اِخ ) دزهرج . مصحف دژهوخ مخفف دژهوخت . دژهخت . دژهخت گنگ . بیت المقدس . || (اِ) بتخانه . (برهان ).
-
شارد
لغتنامه دهخدا
شارد. [ رَ ] (اِخ ) شارذ. نام بتخانه ای است در کشمیر. رجوع به تحقیق ماللهند ص 56 و 57 شود.
-
لعبتخانه
لغتنامه دهخدا
لعبتخانه . [ ل ُ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صورتخانه (آنندراج ). شاید بتخانه : به روی خویش کوی وبرزن من چو لعبتخانه ٔ نوشاد دارد.امیرمعزی .
-
بتخاله
لغتنامه دهخدا
بتخاله . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام بتخانه ای است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بت خال .