کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بباد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بباد شدن
لغتنامه دهخدا
بباد شدن . [ ب ِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) همراه باد رفتن . با باد پراکنده شدن . || کنایه از نابود شدن . مردن . ضیاع . (تاج المصادر بیهقی ). از میان رفتن . ضایع شدن : یکی ترک تیری بر او برگشادشد آن خسرو شاهزاده بباد. دقیقی .نه باک داشتم که همی عمر شد ببادنه...
-
واژههای مشابه
-
بباد دادن
لغتنامه دهخدا
بباد دادن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) (از: بَ + باد + دادن ) در معرض باد قراردادن چیزی که باد آن را ببرد، چنانکه خرمن کوفته رابباد دهند تا باد کاه را ببرد و دانه بماند. || کنایه از اسراف و تبذیر. بیهوده خرج کردن . به ناجایگاه بخشیدن و یا از کف دادن مال و...
-
بباد کردن
لغتنامه دهخدا
بباد کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیست و نابود کردن . (آنندراج ). به نحو اسراف و تبذیر یا بی فایدتی صرف و خرج کردن : و اندر وقت که از مادر بوجود آمد کف دست گشاده داشت هر دو، زنان اهل بیت اوگفتند که هرچه بماند این بباد کند و بخورد و بدهد. (تاریخ س...
-
بباد گرفتن
لغتنامه دهخدا
بباد گرفتن . [ ب ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) همتراز و همسنگ باد محسوب کردن . برابر و همتراز باد بحساب آوردن . || کنایه از ناچیز شمردن . بهیچ شمردن . قابل اعتنا ندانستن : او گوید و خلق یاد گیرندما را و ترا بباد گیرند. نظامی .- بباد نفس گرفتن ؛ صدمه ٔ دش...
-
کاه کهنه بباد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه کهنه بباد دادن . [ هَِ ک ُ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن . (غیاث از بهارعجم و رشیدی ). لاف زدن و فخر کردن . (برهان ). حکایات سخنان زمانه ٔ گذشته بجهت عظم شأن خود گفتن . (غیاث نقل از سراج ). رجوع به «کاه پارینه بباد دادن » شود.
-
جستوجو در متن
-
ضیعة
لغتنامه دهخدا
ضیعة. [ ض َ ع َ ] (ع مص ) ضَیاع . ضَیع. هلاک شدن . (منتهی الارب ). ضایع شدن . (زوزنی ). بباد شدن . (تاج المصادر).
-
دامیده شدن
لغتنامه دهخدا
دامیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ذرو. (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن باد چیزی را. بباد دادن و برداشتن باد چیزی را. (مجمل اللغة).
-
پریشان شدن
لغتنامه دهخدا
پریشان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده گشتن . متفرق و متشتت شدن . تقسﱡم . تَفَّرق . افشان شدن . بباد داده شدن . تذعذع . تَبَدﱡد. تَحَتْرُف . برقَشَه . اصداع . تصدّع : مگر که نار کفیده است چشم دشمن توکز او مدام پریشان شده ست دانه ٔ نار. فرخی ....
-
ضیاع
لغتنامه دهخدا
ضیاع . [ ض َ ](ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ضایعشدن . (دهار). بباد شدن . (تاج المصادر). تلف گردیدن .بطلان . تباهی . تفقد. گویند: فلان مات ضیاعاً؛ مرد و کسی پروای او نکرد. ضیعة. ضیع. ضیَع. (منتهی الارب ).
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) صلایه . حاکم اربل :... هلاکوخان هنگام لشکرکشی به بغداد از راه کرمانشاه رفت و نقاط عرض راه را بباد غارت داد مخصوصاً شهر کرمانشاه آسیب فراوان دید هلاکو قبل از تصرف بغداد به جانب اربل رفت حاکم آنجا تاج الدین صلایه سراطاعت ...
-
برباد
لغتنامه دهخدا
برباد. [ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بر + باد) نیست و نابود. (آنندراج ). خراب و منهدم و سرنگون و ویران شده . (ناظم الاطباء).- برباد آمدن ؛ بیهوده و بی فایده شدن : از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکاین تحمل که تو دیدی همه برباد آمد. حافظ.- برباد بودن ؛ م...
-
افتادن
لغتنامه دهخدا
افتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر س...
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی .گر از کیقباد اندر آری شماربر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی .آن روزگار شد که توانست آ...