کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باکي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باکی
لغتنامه دهخدا
باکی . (ع ص ) باک . نعت فاعلی از بکی و بُکاء. گرینده از اندوه چنانکه اشک جاری شود. ج ، بُکاة. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). گریه کننده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرینده . (مهذب الاسماء). آنکه بر کسی ستایش گویان گریه کند. (ناظم ...
-
بی باکی
لغتنامه دهخدا
بی باکی . (حامص مرکب ) شجاعت . دلاوری . تهور : پادشا گشت آرزو بر تو ز بی باکی توجان و دل بایدت داد این پادشا را باژ وساو. ناصرخسرو.هرچه بر تو آید از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخی است هم . مولوی .چو دانست کز خشم نتوان گریخت به بی باکی آن تیر ترکش ب...
-
جستوجو در متن
-
بکاة
لغتنامه دهخدا
بکاة. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ باکی . (از اقرب الموارد). رجوع به باکی شود.
-
باکیة
لغتنامه دهخدا
باکیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث باکی . گریان . گرینده . ج ، باکیات . رجوع به باکی و با» و بکی شود.
-
لاابالیگری
لغتنامه دهخدا
لاابالیگری . [ اُ گ َ ](حامص مرکب ) بی باکی . بی مبالاتی . لاقیدی . سهل انگاری .
-
خوریادی
لغتنامه دهخدا
خوریادی . [ خوَرْ / خُرْ ] (حامص ) دهقانی . ده نشینی . || درشتی . بی باکی . (ناظم الاطباء).
-
باک
لغتنامه دهخدا
باک . [ ک ِن ْ ] (ع ص ) اسم فاعل از بُکاء و بکی . که روان بود اشک از دیدگان او از اندوه . ج ، بُکاة، بُکی ّ. (از اقرب الموارد). باکی . گریان . گرینده . گریه کننده . رجوع به باکی و بکاء و بُکی شود.
-
تهورانه
لغتنامه دهخدا
تهورانه . [ ت َ هََ وْ وُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور تهور و بی باکی و رشادت . (ناظم الاطباء).
-
حضراء
لغتنامه دهخدا
حضراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بیشی گیرد و بی باکی کند در خوردن و نوشیدن . (از منتهی الارب ).
-
دعانة
لغتنامه دهخدا
دعانة. [ دَ ن َ ] (ع مص ) بی باکی . (منتهی الارب ). بی باک گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لباب
لغتنامه دهخدا
لباب . [ ل َ ب ِ ] (ع اِفعل ) لباب ِ لَباب ِ؛ باکی نیست ترا. (منتهی الارب ).
-
مجاعة
لغتنامه دهخدا
مجاعة. [م َ ع َ ] (ع مص ) بی باکی کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). با هم شوخی کردن . (از اقرب الموارد).
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م َ س َ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بکی
لغتنامه دهخدا
بکی . [ ب ُ کی ی ] (ع اِ) ج ِ باک و باکی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).