کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باکوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باکوه
لغتنامه دهخدا
باکوه . (اِخ ) ظاهراً صورتی از باکو، یا باکویه است . مؤلف مجمل التواریخ آرد:و اندر آن (دریای طبرستان ) دو جزیره است برابر، یکی به طبرستان با آن نعمتهای فراوان که بوده و آب بگرفت ، و دیگر جزیره ٔ باکو است ، از آنجا نفت اسفید و سیاه آورند و زمینش هموا...
-
جستوجو در متن
-
خسروشیر
لغتنامه دهخدا
خسروشیر. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است . حدود دهستان : شمال ، باکوه هرده ؛ خاور، دهستان نقاب ؛ جنوب ، دهستان براکوه ؛ باختر، آزادوبر. موقعیت دهستان : جلگه ؛ آب و هوای معتدل ، آب آن از قنوات و شغل اهالی زراعت...
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ ِ ] (ع مص ) فراخ سال و فراخ حال گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فراوانی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر امضای رای ملک بدان پیوندد همه در خصب و نعمت افتیم . (کلیله و دمنه ). اگر بدان تحویل...
-
مسکن
لغتنامه دهخدا
مسکن . [ م َ ک َ / م َ ک ِ ] (ع اِ) جای باشش و خانه . (منتهی الارب ).منزل و بیت . ج ، مَساکن . (اقرب الموارد). جای سکونت و مقام . (غیاث ) (آنندراج ). جای آرام . (ترجمان القرآن علامه جرجانی ). آرامگاه . (دهار). جایباش . مقر. مقام .جای . جایگاه . نشیمن...
-
باکو
لغتنامه دهخدا
باکو. (اِخ ) (شهر...) به واو مجهول شهری است قریب شیروان . (غیاث اللغات ). نام شهری است بشمال ایران . (آنندراج ). شهری است به عجم . (منتهی الارب ). باکوبه . باکویه . باکی . (در تلفظ ترکان ). نام بندری در ساحل غربی دریای خزر که 237000 تن جمعیت دارد. با...
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . روی . (غیاث اللغات ) (برهان ) (هفت قلزم ). مقابل زیر. مقابل پائین : تو بر مایه ٔ دانش خود مایست که بالای هر...