کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باکره
لغتنامه دهخدا
باکره . [ ک ِ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) دوشیزه . دختر مهرنشکافته . نابسود. (یادداشت مؤلف ). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکرة شود. || بمجاز دست نخورده . پاک . پاکیزه : چون دست و پای پاک نبینمت جان و دل این هردو پاک بین...
-
واژههای مشابه
-
باکرة
لغتنامه دهخدا
باکرة. [ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث باکر. دوشیزه . (آنندراج ). دوشیزه . بالست . ماری . زن نارسیده .(ناظم الاطباء). در متون لغت عربی از قبیل اقرب الموارد و منتهی الارب و متن اللغة و المنجد کلمه ٔ بکر بدین معنی آمده و باکرة را نیاورده اند و ابوالبقاء د...
-
واژههای همآوا
-
بعکره
لغتنامه دهخدا
بعکره . [ ب َ ک َ رَ ] (ع مص ) بریدن چیزی را بشمشیر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مردنادیده
لغتنامه دهخدا
مردنادیده . [ م َ دی دَ / دِ ] (ص مرکب ) باکره . شوهرنکرده . دختری که شوهر نکرده و باکره است . مردنارسیده .
-
ممهر
لغتنامه دهخدا
ممهر. [ م ُ هَِ ](ع ص ) فرس ممهر؛ مادیان باکره . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اسپ باکره . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
بواکر
لغتنامه دهخدا
بواکر. [ ب َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ باکرة. (ناظم الاطباء).
-
عزباء
لغتنامه دهخدا
عزباء. [ ع َ ] (ع ص ) زن بی شوی . || زن دوشیزه و باکره . (ناظم الاطباء).
-
نادیده شوی
لغتنامه دهخدا
نادیده شوی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زنی که شوهر نکرده و دوشیزه باشد. (ناظم الاطباء). دوشیزه . باکره . دختر.
-
بنات الحجال
لغتنامه دهخدا
بنات الحجال . [ ب َ تُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) دوشیزگان . دختران باکره . (از المرصع).
-
شوهرنارسیده
لغتنامه دهخدا
شوهرنارسیده . [ ش َ / شُو هََ نا رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زن شوی ناکرده و باکره و دوشیزه . (ناظم الاطباء).
-
کدبانو شدن
لغتنامه دهخدا
کدبانو شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عَون . تعوین . (تاج المصادر بیهقی ). مراد ازکدبانو، عوان یعنی زن غیر باکره یا میانه سال است . (یادداشت مؤلف ): التعوین ؛ کدبانو شدن زن . (زوزنی ).
-
نادوشیزه
لغتنامه دهخدا
نادوشیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) زن ثیب . زن مرددیده . که دوشیزگی وی زایل شده باشد. (ناظم الاطباء). غیر باکره . که بکارت وی را برده باشند. که دختر نباشد. مقابل دوشیزه . رجوع به دوشیزه شود.