کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باچماق یاشلا ق زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نقه زدن
لغتنامه دهخدا
نقه زدن . [ ن ِق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نق نق کردن . غرغر زدن . رجوع به نق نق شود.
-
سنگ در قندیل زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ در قندیل زدن . [ س َ دَ ق ِ / ق َ زَ دَ] (مص مرکب ) رجوع به سنگ و سنگ بر قندیل زدن شود.
-
حقه زدن
لغتنامه دهخدا
حقه زدن . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) حقه زدن بکسی . گول کردن او. او را فریفتن : هزار حقه میزند؛ هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد.
-
قیچی زدن
لغتنامه دهخدا
قیچی زدن . [ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با قیچی بریدن . برش دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نفس زنان
لغتنامه دهخدا
نفس زنان . [ ن َ ف َ زَ ] (ق مرکب ) در حال نفس زدن . در حال به سرعت نفس زدن .
-
نقاره زدن
لغتنامه دهخدا
نقاره زدن . [ ن َ / ن َق ْ قا رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقاره نواختن . طبل زدن .
-
هزار فرقه زدن
لغتنامه دهخدا
هزار فرقه زدن . [ هََ / هَِ ف ِ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به کنایت ، به این در و آن در زدن . به هر کاری راضی بودن و تلاش کردن بسیار برای زندگی یا رسیدن به مقصود.
-
قرع
لغتنامه دهخدا
قرع . [ ق َ ] (ع مص ) چیره شدن در قرعه زدن . || کوفتن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || زدن . زدن در: قرع باب ؛ کوفتن در. || برجهیدن گشن بر ماده . || پشیمان گردیدن و بر هم سائیدن . گویند: قرع فلان سنه ؛ پشیمان گردید و بر هم سائید دندان را از ندامت ....
-
عصازنان
لغتنامه دهخدا
عصازنان . [ ع َ زَ ] (ق مرکب ) در حال عصا زدن . رفتن با تکیه دادن سر عصا بر زمین استعانت را. رجوع به عصا زدن شود.
-
قرعه افکندن
لغتنامه دهخدا
قرعه افکندن . [ ق ُ ع َ / ع ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . فال زدن . پشک انداختن .
-
قفد
لغتنامه دهخدا
قفد. [ ق َ ] (ع مص ) بر گردن زدن . (منتهی الارب ). به باطن کف بر قفای کسی زدن . (اقرب الموارد). || کار کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فریادزنان
لغتنامه دهخدا
فریادزنان . [ ف َرْ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال فریاد زدن . فریاد کنان . رجوع به فریاد زدن شود.
-
چنگ زنان
لغتنامه دهخدا
چنگ زنان . [ چ َ زَ ] (ق مرکب ) در حال چنگ زدن . درحال نواختن چنگ . چنگ نوازان . رجوع به چنگ زدن شود.
-
حرف در قفا زدن
لغتنامه دهخدا
حرف در قفا زدن . [ ح َ دَ ق َ زَ دَ] (مص مرکب ) غیبت کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 258).
-
قیچی کردن
لغتنامه دهخدا
قیچی کردن . [ ق َ / ق ِک َ دَ ] (مص مرکب ) قیچی زدن . (فرهنگ فارسی معین ).