کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باهلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی ظاهراً از شیوخ فضلاء متقدمین بوده است . محله ای بنام او معروف است و مقبره ای . (من نام و ذکر او را در جایی نیافتم ). (از حاشیه ٔ قزوینی بر شدالازار ص 95).
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحسن یا ابوعبداﷲ سلام بن عبداﷲبن سلام باهلی اشبیلی . او راست : الذخائر و الاعلاق فی آداب النفوس و مکارم الاخلاق که در سال 839 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المطبوعات ).
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحکم عبیداﷲبن مظفربن عبداﷲ باهلی اندلسی المریی ، مردی فاضل و در طب و حکمت استاد بود و شعر میگفت و خوش سخن بود. موسیقی میدانست و عود می نواخت و در جیرون در دکانی به طبابت می نشست . به بغداد و بصره سفری کرد و سپس به دمشق بازگ...
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوامامه ... صحابی است و از قبیله ٔ باهله از قیس غیلان . (منتهی الارب ). در جنگ صفین با علی بود و در سنه ٔ ست وثمانین (86) به مکه درگذشت . (تاریخ گزیده ص 216).
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن حازم بن عمرو. شاعری لطیف طبع و کثیرالهجاء بود و جز مأمون عباسی کسی را مدح نکرد و در بصره بدنیا آمد و در همان شهر تحصیل کرد و سپس در بغداد سکنی گزید. در حدود 215 هَ . ق . در همین شهر درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ...
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) سلمان بن ربیعة باهلی . او را سلمان الخیل گفتندی جهت آنکه خلیفه عمر خطاب او را والی اسبان بیت المال کرده بود. پس قضای عراق داد و در جنگ ترکستان در عهد عثمان شهید شد. بعضی گویند او از تابعان بود. (از تاریخ گزیده ص 227 و 248).
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب است به باهله و باهله دختر اعصر بوده است . (از انساب سمعانی ).
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی . [هَِ ] (اِخ ) سعیدبن سلم . معاصر هارون الرشید عباسی بوده است . رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 240 و ج 3 ص 43 شود.
-
باهلی
لغتنامه دهخدا
باهلی .[ هَِ ] (اِخ ) ابوالاحوص . یکی از سران لشکر بغداد است در جنگ صاحب الزنج . (از ابن اثیر ج 7 ص 85 و 94).
-
واژههای مشابه
-
علی باهلی
لغتنامه دهخدا
علی باهلی . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعده ٔ باهلی ، مکنّی به ابوحبیب . تابعی بود. (از منتهی الارب ).
-
حجاج باهلی
لغتنامه دهخدا
حجاج باهلی . [ ح َج ْ جا ج ِ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعود روایتی دارد که از آن بر می آید حجاج باهلی صحابی است . احمد از طریق شعبه آرد: از حجاج بن حجاج باهلی شنیدم از پدرش روایت میکرد که وقتی با پیغمبر بحج رفته است . از ابن مسعود روایت کرده است . ابن سکن گف...
-
عمرو باهلی
لغتنامه دهخدا
عمرو باهلی . [ ع َ رِ هَِ] (اِخ ) ابن احمربن عمردبن عامر باهلی ، مکنی به ابوخطاب . شاعر مخضرم (از شعرای دوره ٔ جاهلیت و اسلام ) بود که در حدود نود سال بزیست . وی در غزوات روم شرکت کرد و یکی از چشمانش آسیب دید. سپس به شام رفت و بعد در الجزیرة سکونت گز...
-
نافع باهلی
لغتنامه دهخدا
نافع باهلی . [ ف ِ ع ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ابوغالب نافع الخیاط در این لغت نامه شود و نیز رجوع به منتهی الارب و تاج العروس شود.