کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باهر
لغتنامه دهخدا
باهر. [ هَِ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب . او برادر پدری و مادری حضرت باقر (ع ) است واز کثرت جمال لقب باهر داشته و متصدی صدقات حضرت رسالت و حضرت امیرالمؤمنین (ع ) و بسیار فقیه و فاضل بوده است و احادیث بسیاری بواسطه ٔ پدران خود از ...
-
باهر
لغتنامه دهخدا
باهر. [ هَِ ] (ع اِ) رگی است در پوست سر تا یافوخ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ) اسم فاعل و نعت از بَهر. واضح . مبین . بین . روشن . (آنندراج ). || ظاهر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیدا. آشکار. هویدا. عیان . مکشوف . علنی . || شا...
-
واژههای مشابه
-
باهر کردن
لغتنامه دهخدا
باهر کردن . [ هَِ ک َ دَ ](مص مرکب ) ظاهر کردن . آشکار کردن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
باحر
لغتنامه دهخدا
باحر. [ ح َ ] (اِخ ) باجر. نام بتی . (ناظم الاطباء). باحر، کهاجر، نام بتی و بجیم هم مروی است . (منتهی الارب ). رجوع به باجر شود.
-
باحر
لغتنامه دهخدا
باحر. [ ح ِ ] (ع ص ) مرد گول . (منتهی الارب ). احمق . نادان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد بسیار دروغگوی . || فضول . || حیرت زده . || (اِ) خون سرخ خالص . || خون زهدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
باهرة
لغتنامه دهخدا
باهرة. [ هَِ رَ ] (ع ص ) تأنیث باهر. روشن . تابناک . و رجوع به باهر شود.- کمالات باهرة ؛ کمالات عالیه . (ناظم الاطباء).
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از باهر. روشن تر : هست از علم و عقل جمله ٔ خلق علم و عقل تو اشهر و ابهر.سوزنی .
-
قورچی
لغتنامه دهخدا
قورچی . (اِخ ) شاه محمد. شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید. این مطلع او راست :بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم .(مجالس النفائس ص 167).
-
اقیال
لغتنامه دهخدا
اقیال . [ اَق ْ ] (ع اِ) ج ِ قَیل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بزرگواران . (غیاث اللغات ).- اقیال الیمن ؛ پادشاهان یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طبری گوید: مردم یمن سردار لشکر را قیل گویند و باهر قیلی ده هزار تن [ سپاهی ] است . و رجوع به ...
-
خاکوانق
لغتنامه دهخدا
خاکوانق . (اِخ ) دهی است جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 19 هزارگزی راه ارابه رو تبریز باهر، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل که دارای 117تن سکنه با مذهب شیعه و زبان ترکی . آب آنجا از چشمه سار و محصولات غلات است . شغل ا...
-
محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حمد، به معنای ستوده و ستایش کرده شده . (از اقرب الموارد). ستایش کرده شده . (منتهی الارب ). ستوده . مقابل نامحمود : بهتر کارها آن است که فاتحتی مرضی و عاقبتی محمود دارد. (کلیله و دمنه ). امیری بود ممدوح شعرا و محمود...
-
بنومنجم
لغتنامه دهخدا
بنومنجم . [ ب َ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (اِخ ) یا آل منجم . خاندان و اولاد و احفاد ابومنصور ابان ، حسیس بن وریدبن کادبن مهابنداد حساس بن فروغ دادبن استادبن مهرحسیس بن یزدجرد. یحیی مکنی به ابوعلی پسر ابومنصور ابان ، منجم مأمون خلیفه است . و بدست همین خلیفه ...