کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بانک
لغتنامه دهخدا
بانک . (اِ) بان . درختی که ثمرش حب البان است . (ازفرهنگ نظام ). اما در دیگر فرهنگها این کلمه را در ذیل بانگ باکاف پارسی آورده اند، و رجوع به بان شود.
-
بانک
لغتنامه دهخدا
بانک . (فرانسوی ، اِ) (از ایتالیایی بانکا بمعنی میزی که روی آن چیزهائی فروشند). سازمان و دستگاهی که محل ذخیره ٔپول مردم است و بدان داد و ستد کنند یا داد و ستد آنجا انجام گیرد. بنگاه صرافی و معاملات مهم نقدی . سازمانی که عملیات آن بطور کلی عبارت است ا...
-
بانک
لغتنامه دهخدا
بانک . (فرانسوی ، اِ) قسمی قمار با ورق . (یادداشت مؤلف ) نام نوعی قمار است با یک دست ورق بازی کنند و آن بدین ترتیب است که اول برگهای دارای خال دو و سه و چهار وپنج را خارج سازند و سپس دو یا چندتن که با هم بازی کنند، یکی بانک میگذارد (پولی در وسط میگذ...
-
بانک
لغتنامه دهخدا
بانک . [ ن َ ] (اِخ ) نام جدسعیدبن مسلم که شیخ قعنبی بوده . (منتهی الارب ).
-
بانک
لغتنامه دهخدا
بانک . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است . (ناظم الاطباء). بلده ایست به ری . (از معجم البلدان ). از دهات ری است و بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 162).
-
جستوجو در متن
-
بانکداری
لغتنامه دهخدا
بانکداری . (حامص مرکب ) عمل بانکدار. بانک داشتن . بانک اداره کردن .
-
استقراضی
لغتنامه دهخدا
استقراضی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استقراض .- بانک استقراضی ؛ بانکی که نقدینه وام دهد. بانک رهنی .
-
اجی بی
لغتنامه دهخدا
اجی بی . [ اِ ] (اِخ ) (بانک ...) در سندی که تاریخش از تشرین ِ اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده ، بسیار معتبر بود...
-
کارگشائی
لغتنامه دهخدا
کارگشائی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل کارگشا. یاری کردن . دلالی . وکالت . با کردن صرف میشود. || بانک کارگشائی ؛ بانک رهینه های منقول .
-
آگهی
لغتنامه دهخدا
آگهی . [ گ َ ] (اِ) نوشته ای که خبر یا دستوری نوین دهد. || اعلامیه ای که بانک بمشتری فرستد. (فرهنگستان ).
-
بانکدار
لغتنامه دهخدا
بانکدار. (نف مرکب ) کسی که بانک دارد و موجد و مؤسس و خداوند آن است و بکارهای بانکی می پردازد. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). بانکیه .
-
پذیرفتنی
لغتنامه دهخدا
پذیرفتنی . [ پ َ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور پذیرفتن . قبول کردنی . قابل قبول . || در اصطلاح بانک سندی که قابل قبول باشد .
-
پشتوانه
لغتنامه دهخدا
پشتوانه . [ پ ُ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) پشتیوان . پشتیبان . || سپرده ای است که کسی برای اعتبار خود در بانک معین میکند . (از لغات فرهنگستان ).
-
خشحشه
لغتنامه دهخدا
خشحشه . [ خ َ ح َ ش َ / ش ِ ] (اِ صوت ) بانک کاغذ وجامه ٔ نو و آواز سلاح . خشخشه . رجوع به خشخشه شود.