کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانداژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بانداژ
لغتنامه دهخدا
بانداژ. (فرانسوی ، اِمص ) زخم بندی . بستن جراحت و خستگی . خسته بندی . بستن زخم و عضو مجروح و شکسته . و رجوع به باند شود.
-
جستوجو در متن
-
جبیره
لغتنامه دهخدا
جبیره .[ ج َ رَ ] (ع اِ) دست ورنجن . (مهذب الاسماء). یاروق . (از تاج العروس ). یاره . (آنندراج ). دست بند. (ناظم الاطباء). جَبارَه . (از تاج العروس ). ج ، جَبائِر. (تاج العروس ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || چوبهایی که بدان استخوان شکسته را بندند. (ا...