کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) سقف خانه از بیرون سو. بمعنی بام است که طرف بیرونی سقف خانه باشد. (برهان قاطع). بام . (فرهنگ شعوری ). سقف خانه و پشت بام . (لغت محلی شوشتر). تبدیل بام است . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (از فرهنگ شعوری ) (فرهنگ جهانگیری ) : سر فروکن یک دم...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) ظاهراً مبدل بام است که صورتی از فام بمعنی رنگ باشد. رنگ . لون . (آنندراج ). فام . وام .
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) مخفف بانگ . (فرهنگ رشیدی ). بانگ . (فرهنگ اسدی ). فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع). مخفف بانگ است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) : موکشان بر لب چه آرد زودنیز نه بان کند نه ویل و نه وای .خسروی .
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) مقصود از کتیرای (صمغ) کافورمانندی نیست که عطاران فروشند بلکه مقصود از گل سرو میباشد که آنرا علمای نبات لاوسونیاالبا گویند که همان حنای اعراب می باشد. گلی است سفیدرنگ و معطر که همچو انگور دارای خوشه ها میباشد، بوته ٔ گل مزبور 4 الی 6 پا ارت...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) از قرای نیشابور و در جزو دیه های ارغیان است . (از مرآت البلدان ج 1 ص 162). دهی است در نیشابور. (از معجم البلدان ).
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان قهره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 40 هزارگزی شمال خاور آستانه و 2 هزارگزی راه عمومی واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 449 تن سکنه . آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و چغن...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) قریه ای است از قرای مصر. (معجم البلدان ).
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِخ ) موضعی است در بادیه و در آنجا ستونی است که به عمودالبان معروف است . (از معجم البلدان ).- ذوالبان ؛ ناحیه ایست متعلق به بنی نفیل بن عمروبن کلاب . (از معجم البلدان ).|| ناحیه ایست در اطراف رقق از بنی عمربن کلاب . || کوهی است . (از معجم الب...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (هندی ، اِ) تیر. (آنندراج ). || چیزی است که به باروت پرکرده بمدد آتش بر فوج مخالف اندازند و آن بشکل هوائی باشد که آتشبازی معروف است ،ظاهراً نامش اگن بان است ، چه بان در هندی تیر را گویند و اگن بمعنی آتش . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیر هوایی آه...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان .[ ن َ ] (اِخ ) نام طائفه ای در شمال هند (برحسب آنچه در باج پران آمده است ). (از ماللهند بیرونی ص 152).
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). صوت . آوا.
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) بیدمشک . (آنندراج ). مشک بید. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). خلاف بلخی . بید طبری . گربه بید. (یادداشت مؤلف ). درختی است که گل و برگ آن خوشبوی است ، عجم آن را بیدمشک خوانند در عربی قضیب البان گویند، و شعرا قد محبوب را به آن تشبیه کنند. در ا...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) درختی است . (شرفنامه ٔ منیری ). درخت حب البان خوانند و در فارسی تخم غالیه گویند و آن مانند پسته می باشد لیکن زود می شکند و عربان فستق الهاویه خوانند. (برهان قاطع). درختی است که بر آن خوشبو است . اما در پارسی بانک خوانند با فتح نون . (انجمن...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان ...