کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بامره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بامره
لغتنامه دهخدا
بامره . [ رَه ] (اِ مرکب ) بام راه . راه بام . پلکان که بدان ببام روند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). زینه . (آنندراج ). رازینه (مخفف راه زینه ). (از ناظم الاطباء). نردبان .
-
بامره
لغتنامه دهخدا
بامره . [ م ُرْ رَ ] (اِخ ) صورتی از ابومرة. و آن کنیه ٔ ابلیس است . (آنندراج ). شیطان . ابوخلاف : نیست اندر جهان نکونفسی نا کسی مانده چرخ را نه کسی اندرین کارگاه بامره تو به لاحولشان مشو غره .سنائی (از شرح حدیقه ).
-
جستوجو در متن
-
مباداة
لغتنامه دهخدا
مباداة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ب دو») آشکار کردن دشمنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحدیث : انه امر ان یبادی الناس بامره ؛ ای یظهره لهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رخاء
لغتنامه دهخدا
رخاء. [ رُ ] (ع اِمص ) رَخاء. سستی و نرمی .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به رخا شود. || (ص ، اِ) باد نرم . (دهار) (ترجمان القرآن ). باد نرم . قال اﷲ تعالی : فسخرنا له الریح تجری بامره رخاء (قرآن 36/38)؛ ای جعلناها رخاء. (آنندراج ). باد نرم که...
-
عشیرة
لغتنامه دهخدا
عشیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) برادران و قبیله و تبار و نزدیکان ازجانب آباء. (منتهی الارب ). خویشان و تبار و اهل خانه . (غیاث اللغات ). خویش نزدیک و خویشاوندان نزدیک . (دهار). خویشان و دودمان . (مهذب الاسماء). گروهی از قبیله ، کوچکتر از فصیله . (مفاتیح الع...
-
غواص
لغتنامه دهخدا
غواص . [ غ َوْ وا ] (ع ص ) به دریا فروشونده به طلب مروارید.(منتهی الارب ) (آنندراج ).مبالغه ٔ غائص . (مجمل اللغة). بلک خورنده . ج ، غواصون . (مهذب الاسماء). گوهرجوی .(تفسیر کشف الاسرار ج 8 ص 344). آنکه بسیار در آب فرورود. آنکه در دریا برای به دست آور...
-
دعوة
لغتنامه دهخدا
دعوة. [ دَع ْ وَ ] (ع مص ) به طعام خواندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به مهمانی خواندن . دعوت . مَدعاة. و رجوع به دعوت و مَدْعاة شود. || خواندن . (دهار). دعوت کردن . به امری خواندن . فراخواندن : له دعوة الحق و الذین یدعون من دونه لای...
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (ع اِ) جان . ج ، اَرْواح . مؤنث نیز می باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جان . (غیاث ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ) (دهار). نفس . (منتهی الارب ). آنچه مایه ٔ زندگی نفسهاست . (از اقرب الموارد). روان . بوعلی سینا گوید: [ خداوند ] مردم را از گ...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...