کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بال ماسکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرخ بال
لغتنامه دهخدا
سرخ بال . [ س ُ ] (اِ مرکب ) تیهو و آن پرنده ای است مانند کبک لیکن از کبک کوچکتر. (برهان ) (آنندراج ).
-
سوخته بال
لغتنامه دهخدا
سوخته بال . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بال و پر ریخته : با بلبلان سوخته بال ضمیر من پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی .سعدی .
-
سوزن بال
لغتنامه دهخدا
سوزن بال . [ زَ ] (اِ مرکب ) بچه مرغی که پرهای نوبرآورد و آن پرها بعینه مثل سوزن و خار باشد و آنراسیخ پر نیز گویند. (آنندراج ) (از غیاث ) : به مرغانی که سوزن بال دیده که جز اشک شرر دانه نچیده .حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
قاب بال
لغتنامه دهخدا
قاب بال . (ص مرکب ، اِ مرکب ) یکی از قاب بالان . رجوع به قاب بالان شود.
-
لسه بال
لغتنامه دهخدا
لسه بال . [ ل ُ س َ / س ِ ] (اِ) (به لهجه ٔ طبری ) یلوه . یلبه (طائر معروف ). به لغت دیلمی سلوی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
بال بان
لغتنامه دهخدا
بال بان . (اِخ ) دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 63 هزارگزی جنوب خاور اردکان و یک هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 118 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غ...
-
بال برآوردن
لغتنامه دهخدا
بال برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رستن بال بر اندام طیور. پیدا آمدن بال بر طیور. || بپرواز درآمدن . پرواز کردن . || پر درآوردن . سخت شتافتن چنانکه حالت پرواز گرفتن . سخت بتک خاستن چنانکه همانند مرغان بپرواز شدن : وگر بازگردانم از پیش زال برآرد ب...
-
بال بریده
لغتنامه دهخدا
بال بریده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که بال وی قطع شد باشد. پرنده که بالش بریده باشند. بال کنده . || که پریدن نتواند. که بسبب قطع بال و پر نتواند که بپرواز آید : باز سفید روضه ٔ انسی چه فایده کاندر طلب چو بال بریده کبوتری .سعدی .
-
بال تذرو
لغتنامه دهخدا
بال تذرو. [ ل ِ ت َ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لکه ٔ ابر یعنی پارچه ٔ ابر. (غیاث اللغات ).
-
بال تنگ
لغتنامه دهخدا
بال تنگ . [ ت َ ](اِخ ) دهی است از دهستان دشمنزیاری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 10 هزارگزی شمال باختری قلعه ٔ کلات مرکز دهستان و 48 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان به آرو واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 50 تن سکنه ، آب آنجا از ...
-
بال زدن
لغتنامه دهخدا
بال زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (...مرغ ). تکان دادن بال .هفوه . (منتهی الارب ). اخفاق . (تاج المصادر بیهقی ): پر و بال به آب زلال شسته ، بال میزد و نشاط میکرد. (سندباد نامه ص 335). || پرواز کردن . پریدن .
-
بال زین
لغتنامه دهخدا
بال زین . [ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بازوی زین را گویند. (آنندراج ). اطراف و دامنه های زین . (ناظم الاطباء). دامنه ٔ زین که به بال شبیه است . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). دو دامن زین که دو پهلوی اسب را پوشاند و رکاب از زیر آن آویخته گردد و معمولاً ...
-
بال شکستن
لغتنامه دهخدا
بال شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن بال . خرد کردن بال . انکسار بال اعم از بال آدمی یا طیور. || شکسته شدن بال . خرد شدن بال . || خفض جناح : چون شکست او بال آن رأی نخست چون نشد هستی بال اشکن درست . مولوی (مثنوی ). || بازپس ماندن . همگامی و ب...
-
بال کشیدن
لغتنامه دهخدا
بال کشیدن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) کشیدن بال . ممتد ساختن بال . گشودن و گستردن بال . || پروبال گشودن . به پرواز آمدن . || بمجاز، بزرگ شدن . بالیدن . پر و بال گرفتن : او را [ دختر را ] به نزدیک مریدی برد و فرمود که تربیت دارد، مرید در تعهد دختر تلطف نمو...
-
بال دستان
لغتنامه دهخدا
بال دستان . [ دَ ] (اِ مرکب ) کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش ) برگزیده است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان شود.