کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بال بال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شکسته بالی
لغتنامه دهخدا
شکسته بالی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکسته بال . بال و پر شکسته داشتن . کنایه از فروتنی و ناتوانی و عجز نمودن . (از یادداشت مؤلف ) : مجنون ز سر شکسته بالی در پای زن اوفتاد حالی . نظامی .رجوع به شکسته بال شود.
-
بالدار
لغتنامه دهخدا
بالدار. (نف مرکب ) (از: بال + دار) دارای بال . که بال داشته باشد. پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد. رجوع به بال در معانی مختلفه شود.
-
بالوار
لغتنامه دهخدا
بالوار. (ص مرکب ) مانند بال . شبیه بال . بسان بال . || بالدار. صاحب بال . (ناظم الاطباء).
-
شکسته بازو
لغتنامه دهخدا
شکسته بازو. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شکسته بال . مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شکسته بال شود.
-
جنح
لغتنامه دهخدا
جنح . [ ج َ ] (ع مص ) بال جنبانیدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). بر بال مرغ زدن . (زوزنی ).
-
بالی
لغتنامه دهخدا
بالی . (اِ) عنبر ماهی . نوعی پستاندار عظیم الجثه ٔ دریایی شبیه ماهی . بال . وال . و رجوع به بال شود.
-
بالن
لغتنامه دهخدا
بالن . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) عظیم ترین پستاندار دریایی که آن را وال یا بال نامند. رجوع به بال (ماهی ) شود.
-
فراغبال
لغتنامه دهخدا
فراغبال . [ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه بی تشویش معاش کند و بال در لغت عرب به معنی دل است . (از آنندراج ). رجوع به فارغ بال و فارغ البال شود.
-
ملمع
لغتنامه دهخدا
ملمع. [ م ِ م َ ] (ع اِ) بال مرغ و هما ملمعان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بال مرغ . (ناظم الاطباء).
-
یوصی
لغتنامه دهخدا
یوصی . [ ی َ وَص ْ صی ی ] (ع اِ) مرغی است به عراق ، بال آن درازتر از بال باشه ، و هو اخبث صیداً أو هو الحر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شاهبال
لغتنامه دهخدا
شاهبال . (اِ مرکب ) شه بال . شاهپر. پر دراز بال طیور و شاهپر. (ناظم الاطباء). || هم قد داماد. ساقدوش و سلدوش . (یادداشت مؤلف ). شاه بالا. رجوع به شاه بالا شود.
-
نتف
لغتنامه دهخدا
نتف . [ ن َ ت ِ ] (ع ص ) منتفة. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). منتوف . (المنجد): غراب نتف الجناج ؛ بال برکنده . (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). زاغ برکنده بال . (ناظم الاطباء).
-
بالچه
لغتنامه دهخدا
بالچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مرکب از بال و چه ، علامت تصغیر. بال کوچک ، و در مثال زیرین از ذخیره ٔ خوارزمشاهی نیز ظاهراً بهمین معنی است : و بالهای مرغان و بالچه و گردن همه ٔ جانوران که مأوی شان اندر کوه و صحرا باشد... زهومت و فضول او کمتر باشد. (...
-
رفرفة
لغتنامه دهخدا
رفرفة. [ رَ رَ ف َ ] (ع مص ) جنبانیدن شترمرغ نر بال خود را وقتی که خواهد بر چیزی فرودآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بانگ کردن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بال گستردن و جنبانیدن مرغ...
-
حرجوان
لغتنامه دهخدا
حرجوان . [ ح َ ج َ ] (اِ) حَرجُل . ملخ بی بال . صاحب اختیارات بدیعی گوید: آنرا حرجل خوانند و آن ملخیست که بال ندارد و ستبر بود، چون بگیرند غیر پخته نمک سودو خشک کنند و به شراب بیاشامند، گزندگی عقرب را بغایت نافع بود و باید که کهن نبود - انتهی . و مؤ...