کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالوعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالوعه
لغتنامه دهخدا
بالوعه . [ ع َ ] (ع اِ) چاه میان سرای . (مهذب الاسماء). چاه سرتنگ در خانه که آب باران و جزآن در آن ریزد. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). چاه آبریز. راه آب خانه . (غیاث اللغات ). چاه سرتنگی که آب مستعمل خانه در آن میریزد. (فرهنگ نظام ). بَلاّعَه . بَ...
-
واژههای همآوا
-
بالواه
لغتنامه دهخدا
بالواه . (اِ) مرغ ابابیل . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 156). پرستو را گویند که بعربی خطاف باشد. (آنندراج ). پرنده ای که به تازی خطاف گویند. (ناظم الاطباء). بالوایه . رجوع به بالوایه شود.
-
جستوجو در متن
-
بوالیع
لغتنامه دهخدا
بوالیع. [ ب َ ] (ع اِ)ج ِ بالوعة، بمعنی چاه سرتنگ و دست شوئی . (منتهی الارب ). ج ِ بالوعة. (ناظم الاطباء). رجوع به بالوعة شود.
-
بلالیع
لغتنامه دهخدا
بلالیع. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بالوعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بالوعة شود. || ج ِ بَلاّعة. رجوع به بلاعة شود. || ج ِ بَلّوعة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بلوعة شود.
-
بلاعة
لغتنامه دهخدا
بلاعة. [ ب َل ْ لا ع َ ] (ع اِ) چاه سرتنگ در خانه که در آن آب باران و جز آن جمع شود، وجای دست و رو شستن . (منتهی الارب ). سوراخی است در میان خانه . (از اقرب الموارد). بالوعة. بَلّوعَة. ج ، بَلالیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به بالوعة و بل...
-
بلوعة
لغتنامه دهخدا
بلوعة. [ ب َل ْ لو ع َ ] (ع اِ) چاه سرتنگ در خانه که آب باران و جز آن در آن جمع شود، و جای دست و رو شستن . (منتهی الارب ). سوراخی در وسط خانه . (ازاقرب الموارد). بالوعة. بلاعة. ج ، بَلالیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به بالوعة و بلاعة شود.
-
ابن وردان
لغتنامه دهخدا
ابن وردان . [ اِ ن ُ وَ ] (ع اِ مرکب ) سنگم . (مهذب الاسماء). سوسکه . (خلاص نطنزی ). سوسک سرخ که بیشتر در حمامها و در بالوعه ها باشد. تذو. (مهذب الاسماء).
-
تذو
لغتنامه دهخدا
تذو.[ ت َ ذَ / ذُو ] (اِ) جانوریست سرخ رنگ و پَردار که بیشتر در حمامها و متوضا میباشد و او را بعربی ابن وردان گویند. (برهان ) (آنندراج ). ابن وردان ، که جانوریست سرخ رنگ و پردار و بیشتر در گرمابه ها میباشد. (ناظم الاطباء). سوسک سرخ که بیشتر در حمامها...
-
آبریز
لغتنامه دهخدا
آبریز. (اِ مرکب ) دَلو. دول : دوستی زآبریز چرخ بِبَرزآنکه آن گه تهی بود گه پر. سنائی . || مبرز. متوضا. مبال : شعر تو باید به آبریز درانداخت گر بود از مشک تر نبشته به ابریز. سوزنی .ببهانه ٔ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد. (تاریخ ط...
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ق َ ] (ع اِ) (ظاهراً معرب زنخ ) زنخ . (دهار) (مهذب الاسماء). چانه . زنخدان : گفتم گل است یا سمن است آن رخ و ذقن گفتا یکی شکفته گل است و یکی سمن . فرخی .دی بسلام آمد نزدیک من ماه من آن لعبت سیمین ذقن .فرخی .نرگس تازه چو چاه ذقنی شد بمثل گر ...
-
ابویعقوب
لغتنامه دهخدا
ابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) الزاجر المکفوف . ابوریحان ازکندی آرد که رشید انبانی از جواهر بیحیی داد و او انبان در خانه نهاد و بکاری برخاست و فراموش کرد و یکی از فراشان آن انبان بدزدید و چون یحیی بازگشت آنرا نیافت و سخت اندیشمند و غمین گشت و من نزد...
-
بارگین
لغتنامه دهخدا
بارگین . (اِ) آبگیر و تالابی را گویند که در میان شهر و اندرون ده باشد. (برهان ). آبگیر و تالاب . (انجمن آرا) (دِمزن ) (آنندراج : بارکین ). آبگیری بود که اندرون شهر و ده باشد. (فرهنگ سروری ). آب انبار. (مهذب الاسماء). بمعنی آبگیر است یعنی راه آب که در...
-
پارگین
لغتنامه دهخدا
پارگین . (اِ مرکب ) (از پاره ، بمعنی رشوت و کود و گین ). گوی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام و مطبخ و آب سرای و غسلخانه و جز آن . بالوعه . غُدَر.(منتهی الارب ). راجِعه . (منتهی الارب ). جیئة. جیّة. اِردَبّه . گندآب . مرداب . خلاب . خا. منجلاب...