کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالش
لغتنامه دهخدا
بالش . [ ل ِ ] (اِ) بالشت . تکیه که زیر سر نهند. ودر جواهرالحروف نوشته مأخوذ از بال که بمعنی پرهای بازوی مرغان است ، چه در اصل وضع از پر مرغان می آکندند. (از آنندراج ). یا آنکه مأخوذ از بالیدن بمعنی افزودن است ، چون زیر سر نهادن تکیه موجب افزایش خو...
-
بالش
لغتنامه دهخدا
بالش . [ ل ِ ] (اِ) شمش . زری باشد به مقداری معین . (برهان قاطع).پانصد مثقال طلا و نقره . (یادداشت مؤلف ). آن مقدار از زر که معادل هشت مثقال و دو دانگ باشد. (ناظم الاطباء) : پانصد مثقال است زر یا نقره ، و قیمت بالش نقره در این حدود هفتاد وپنج دینار ...
-
بالش
لغتنامه دهخدا
بالش . [ ل ِ ] (اِخ ) صورتی دیگر از کلمه ٔ بلیش . شهری در اسپانیا بر لب دریا واز آنجا تا جزیرةالغیران یک میل فاصله است . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 112).
-
بالش
لغتنامه دهخدا
بالش . [ ل ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از بالیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اسم از بالیدگی . نمو. بالیدگی . افزایش . ترعرع . رشد. گوالیدن . بالیدن . (ناظم الاطباء). نمو کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). نمو و افزایش نباتات و درختان . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 1...
-
واژههای مشابه
-
گرده بالش
لغتنامه دهخدا
گرده بالش . [ گ ِ دَ / دِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گردبالش . (آنندراج ). بالش گرد و مدور. بالین مدور. و رجوع به گردبالش شود.
-
نیم بالش
لغتنامه دهخدا
نیم بالش . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) بالشی کوچک . نمرقة.
-
غاشق بالش
لغتنامه دهخدا
غاشق بالش . [ ش ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از گون است که بر زمین خفته بود. (نزهة القلوب ).
-
سنگ بالش
لغتنامه دهخدا
سنگ بالش . [ س َ گ ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که بجای بالین در زیر سر گذاشته بخواب روند. (آنندراج ) : بیا تا درین شیوه چالش کنیم سر خصم را سنگ بالش کنیم .سعدی .
-
بالش تکیه
لغتنامه دهخدا
بالش تکیه . [ ل ِ ت َ ی َ / ی ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرکب است از بالش و تکیه به معنی متکائی که به دیوار تکیه دهند و بچسبانند.
-
بالش کندی
لغتنامه دهخدا
بالش کندی . [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله پوز بخش مرکزی شهرستان میانه که در 16 هزارگزی جنوب خاوری میانه و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به زنجان واقع است .ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 49 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه تأمین میشود...
-
بالش آباد
لغتنامه دهخدا
بالش آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کراب بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در 37 هزار و پانصد گزی شمال باختری شهرستان سبزوار واقع است . ناحیه ایست سردسیر و دارای 662 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و بن شن و پنبه و...
-
بالش خانه
لغتنامه دهخدا
بالش خانه . [ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . اطاق خواب . (یادداشت مؤلف ). اطاق استراحت .
-
جستوجو در متن
-
مسندة
لغتنامه دهخدا
مسندة. [ م ِ ن َ دَ ] (ع اِ) مُسنَدة. بالش پشت . بالش پس پشت . بالش بزرگ . بالش تکیه . (زمخشری ).