کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالاپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالاپوش
لغتنامه دهخدا
بالاپوش . (اِ مرکب ) روپوش . آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. (آنندراج ). لحاف . (ناظم الاطباء). هرچه در وقت خواب بر رو اند...
-
جستوجو در متن
-
لپاچه
لغتنامه دهخدا
لپاچه . [ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ) لباچه . فرجی و بالاپوش . (برهان ).
-
فرغل
لغتنامه دهخدا
فرغل . [ ف َ غ ُ ] (اِ) لفافه . ملحفه . || لحاف و بالاپوش . || قبا. (ناظم الاطباء). فرغول . (آنندراج ). رجوع به فرغول شود.
-
رداة
لغتنامه دهخدا
رداة. [ رِ ] (ع اِ) مؤنث رداء. (منتهی الارب ). چادر و بالاپوش و رداء. (ناظم الاطباء).
-
قبانمد
لغتنامه دهخدا
قبانمد. [ ق َ ن َ م َ] (اِ مرکب ) بالاپوش . بارانی نمدی . (ناظم الاطباء).
-
برپوش
لغتنامه دهخدا
برپوش . [ب َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که روی جامه های دیگر پوشند مقابل زیرپوش . (یادداشت بخط مؤلف ). بالاپوش . روپوش .
-
بیرونه
لغتنامه دهخدا
بیرونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پیراهنی که بالاتر از همه پوشند مانند چوغه و امثال آن . (آنندراج ). لباسی که روی لباسهای دیگر پوشند. بالاپوش . (ناظم الاطباء)
-
نهالچه
لغتنامه دهخدا
نهالچه . [ ن ِ / ن َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) نهالی . زیرپوش . (آنندراج ). نهالیچه . نهالین . تشک . بستر. || لحاف و بالاپوش و شمد. (ناظم الاطباء).
-
ردنگت
لغتنامه دهخدا
ردنگت . [ رِ دَ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی جامه ٔ مردانه مانند پالتو، طویلتر و عریضتر از بالاپوش معمولی . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
اطربشیرة
لغتنامه دهخدا
اطربشیرة. [ اَ رَ ب َ ش َ رَ ] (معرب ، اِ) بالاپوش گشاد بی آستین . مانتو. شنل . (از دزی ج 1 ص 28).
-
متجمی
لغتنامه دهخدا
متجمی . [ م ُ ت َ ج َم ْ می ] (ع ص ) جماعت مجتمعشده . (آنندراج ). فراهم آورده شده و جمعشده . (ناظم الاطباء). آن که می برد خود را با دیگری در زیر یک بالاپوش . (ناظم الاطباء). || گیرنده . || پوشنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجمی شو...
-
متعطف
لغتنامه دهخدا
متعطف . [ م ُ ت َ ع َطْ طِ ] (ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مشفق و مهربان و مایل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که بالاپوش به روی خود می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعطف شود.
-
بارپوش
لغتنامه دهخدا
بارپوش .(اِ مرکب ) جامه که بر بار پوشند تا از صدمت باران وآفتاب مصون ماند. || ظاهراً بالاپوش : و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها می انداخت . (جهانگشای جوینی ).
-
شادیچه
لغتنامه دهخدا
شادیچه . [ چ َ / چ ِ ](اِ مرکب ) بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبه ٔ پنبه آکنده و جامه ٔسطبر کار یمن است . (انجمن آرای ناصری ) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار ...