کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالاخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالاخانه
لغتنامه دهخدا
بالاخانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل که در 8 هزارگزی باختری بنجار و 3 هزارگزی راه فرعی ادیمی به زابل در جلگه واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای گرم معتدل و 1133تن سکنه . آب آنجا از رودخانه ٔ هیرمند تأمین میشود. محصول عمده ...
-
بالاخانه
لغتنامه دهخدا
بالاخانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای به باکو دارای معادن نفت بسیار. (یادداشت مؤلف ).
-
بالاخانه
لغتنامه دهخدا
بالاخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اطاقی در طبقه ٔ دوم عمارت دوطبقه . اطاقی که بر پشت بام سازند. (از آنندراج ).اطاقی که فوق اطاق دیگر ساخته شده باشد. (فرهنگ نظام ). منظر. عمارت فوقانی . (ناظم الاطباء). خانه ٔ طبقه ٔدوم . (لغت محلی شوشتر). خانه روی خ...
-
واژههای مشابه
-
بالاخانه سر
لغتنامه دهخدا
بالاخانه سر. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) از دهات حدود بارفروش . رابینو گوید: دهات ذیل در بارفروش یا حدود مجاور آن در مشهدسر یا فرح آباد واقعاند؛ احمد کلا، اندور، ارچی ، ارزلو حاجی کلا، اسیرکلا، آره ، ازربنده ، عزیزکلا، باغشت ، بالاخانه سر، بلف کلا.(مازندران و...
-
جستوجو در متن
-
فرباله
لغتنامه دهخدا
فرباله . [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ پنجره دار. فربال . (برهان ). و رجوع به فربال شود.
-
جوسه
لغتنامه دهخدا
جوسه . [ ج َ / جُو س َ / س ِ] (اِ) کوشک و بالاخانه را گویند و معرب آن جوسق است . (برهان ) (آنندراج ). قصر. کاخ . رجوع به جوسق شود.
-
دژ
لغتنامه دهخدا
دژ. [ دَ ] (اِ) دز. رواق . دهلیز. کاشانه . کوشک . بالاخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به دز شود.
-
نپار
لغتنامه دهخدا
نپار. [ ن َ ] (اِ) در مازندران ، تختی با پایه ٔ بسیار بلند چون بالاخانه ای که با پله های چوبین بر آن بالا روند. نفار. (یادداشت مؤلف ).
-
بهیم
لغتنامه دهخدا
بهیم . [ ب َ ] (اِ) صفه و بالاخانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به بهو شود.
-
فراوار
لغتنامه دهخدا
فراوار. [ ف َ ] (اِ) بالاخانه ٔ تابستانی را گویند و به این معنی به حذف الف اول هم آمده است که فروار باشد. (برهان ). فربال . فرباله . پروار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به پروار شود.
-
وروار
لغتنامه دهخدا
وروار. [ وَرْ ] (اِ) کرسی و تخت پادشاه و نشیمن و اورنگ پادشاهی . || بالاخانه و غرفه و حجره ای که بر بالای حجره ای دیگر سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به ورواره شود.
-
فرواله
لغتنامه دهخدا
فرواله . [ ف َرْ ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی فروال است که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ اطراف گشاده باشد. (برهان ). رجوع به فربال ، فرباله ، فروار و فرواره شود.
-
پربار
لغتنامه دهخدا
پربار. [ پ َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). پروار. پربال . پَرباره . پرباله . (شعوری ). پرواره . فروار. فرواره . فروال . فرواله . بالاخانه . غرفه .