کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باقی مانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذنانة
لغتنامه دهخدا
ذنانة. [ ذُ ن َ ] (ع اِ) حاجت . || باقی مانده ٔ چیزی هلاک شده . || باقی مانده ٔ وام و وعده . کونه . || باقی مانده ٔ چیزی ضعیف و سست .
-
جای مانده
لغتنامه دهخدا
جای مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده در جای . || نالایق . بی هنر. ناتوان . ضعیف . || آنکه نتواند جماع کند. (ناظم الاطباء).
-
ته مانده
لغتنامه دهخدا
ته مانده . [ ت َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی ماند از چیزی . پس مانده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی در کام تلخ ما چکان ته ...
-
پیش مانده
لغتنامه دهخدا
پیش مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مانده از پیش . بازمانده از قبل ، چنانکه غذا و نان . || ته مانده . پس مانده . سؤر. (منتهی الارب ). باقی طعام . پس خورده . نیم خورده . که از پیش کسی بماند (غذا). طعام نیم خورده .
-
درغو
لغتنامه دهخدا
درغو. [ دُ ] (اِ) فضله و پس مانده از حلوا که در سبو باقی مانده باشد. (آنندراج ) (از شعوری ).
-
بازپس مانده
لغتنامه دهخدا
بازپس مانده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عقب مانده . بدنبال مانده . باقی . ج ، بازپس ماندگان . باقین . عقب ماندگان . بدنبال ماندگان : وزین بازپس ماندگان قبائل بجز غمر غمرالردائی نبینم .خاقانی .
-
ذمامة
لغتنامه دهخدا
ذمامة. [ ذُ م َ ] (ع اِ) باقی مانده ٔ چیزی .
-
خبطة
لغتنامه دهخدا
خبطة. [ خ ُطَ ] (ع اِ) بقیه آب مانده در غدیر. (از معجم الوسیط) (متن اللغة) (منتهی الارب ). || شیر باقی مانده در مشک . (از منتهی الارب ). || طعام باقی مانده در خنور. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
نامانده
لغتنامه دهخدا
نامانده . [ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) نمانده . باقی نمانده . || غیرخسته . مقابل مانده ، به معنی خسته . رجوع به مانده شود.
-
متباقی
لغتنامه دهخدا
متباقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) باقی مانده و باقی و تتمه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تباقی شود.
-
درون مانده
لغتنامه دهخدا
درون مانده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده دراندرون . باقیمانده در داخل . مقیم درون : درون ماندگان خرقه انداختندبر آن خرقه بسیار جان باختند.نظامی .
-
متسمل
لغتنامه دهخدا
متسمل . [ م ُ ت َ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) آن که خورد آب باقی مانده را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می آشامد باقی مانده ٔ آب ظرف را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسمل شود.
-
عباقیل
لغتنامه دهخدا
عباقیل . [ ع َ ] (ع اِ) باقی مانده از بیماری و محبت . (منتهی الارب ).
-
غابرة
لغتنامه دهخدا
غابرة. [ ب ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث غابر. باقی مانده . (منتهی الارب ). || ملوک غابرة؛ پادشاهان گذشته .
-
طلهة
لغتنامه دهخدا
طلهة. [ طُ هََ ] (ع اِ) طلهة من المال ؛ باقی مانده ٔ از شتران . (منتهی الارب ).