کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باقیمانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
باقی مانده
لغتنامه دهخدا
باقی مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) تتمه . بازمانده . (ناظم الاطباء). نثیلة. (منتهی الارب ). پس مانده . (آنندراج ).مانده . (لغات فرهنگستان ). حاصل . (دهار): ذمامة، عقبة؛ باقیمانده ٔ چیزی . عنشوش ؛ باقیمانده از مال . عبقول ، عبقولة؛ باقیما...
-
جستوجو در متن
-
شباعة
لغتنامه دهخدا
شباعة. [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) باقیمانده بعد سیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باقیمانده از طعام و شراب پس از سیری . (ناظم الاطباء).
-
اماکید
لغتنامه دهخدا
اماکید. [ اَ ] (ع اِ) باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب ). باقیمانده های دیه ها. گویا ج ِ اُمکود باشد. (از اقرب الموارد).
-
باقی مانده
لغتنامه دهخدا
باقی مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) تتمه . بازمانده . (ناظم الاطباء). نثیلة. (منتهی الارب ). پس مانده . (آنندراج ).مانده . (لغات فرهنگستان ). حاصل . (دهار): ذمامة، عقبة؛ باقیمانده ٔ چیزی . عنشوش ؛ باقیمانده از مال . عبقول ، عبقولة؛ باقیما...
-
جذامة
لغتنامه دهخدا
جذامة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) باقیمانده از کشت دروده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باقیمانده ٔ از کشت دروکرده شده . (ناظم الاطباء). باقیمانده از کشت دروده . (آنندراج ). من الزرع ؛ مابقی بعدالحصد. || بن هر چیز. جَذامَه . اصل الشی ٔ و قدیفتح . (اقرب ...
-
جامانده
لغتنامه دهخدا
جامانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقیمانده از چیزی . بجای مانده از چیزی ، بفراموشی یا جز آن .
-
هرمول
لغتنامه دهخدا
هرمول . [ هَُ ] (ع اِ) پاره ای از موی باقیمانده در گرد سر. || پاره ٔ پر و پشم باقیمانده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی برکنده ٔ افتاده . (منتهی الارب ). ج ، هرامیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
خورده خوان
لغتنامه دهخدا
خورده خوان . [خوَرْ / خُرْ دَ / دِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) باقیمانده ٔ سفره . باقیمانده ٔ غذا. ته سفره . ته مانده . || سفره و خوان کوچک . (ناظم الاطباء). خوان خرد.
-
نضاض
لغتنامه دهخدا
نضاض . [ ن َ ] (ع اِ) نضاض الماء؛ باقیمانده و آخر آب . ج ، نِضاض ، نضائض . (از متن اللغة).
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة. [ ن ُ ی َ ] (ع اِ) نَفیّة. ج ، نُفی ̍. رجوع به نَفیَّة شود. || باقیمانده . (ناظم الاطباء). ج ، نفی .
-
صلصلة
لغتنامه دهخدا
صلصلة. [ ص ُ ص ُ ل َ ] (ع اِ) کبوتر. || موی فراهم آمده بر سر. || باقیمانده ٔ آب در تک حوض . (منتهی الارب ).
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ُل ْ ل َ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ آب و جز آن . || بوی ناخوش . || بوی بد گوشت تر و سطبری آن . (منتهی الارب ).
-
فاجام
لغتنامه دهخدا
فاجام . (اِ) باقیمانده ٔ خرما و انگور که بر درخت مانده باشد. (برهان )(رشیدی ). || فوق و بالا. (ناظم الاطباء).
-
هبیل
لغتنامه دهخدا
هبیل . [ هََ ] (اِخ ) پدربطنی است . (منتهی الارب ). پدر قبیله ای است از عرب که باقیمانده ٔ آنها در یمن هستند. (معجم متن اللغة).