کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بافضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (اِ مرکب ) (از: با مخفف ابا: حالت نصبی ابو، و فضل در تداول فارسی زبانان ) و آن کنیه ای بوده است اشخاص را.
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (اِخ ) ابن علوی . رجوع به باعلوی حسینی حضرمی شود. (معجم المطبوعات ).
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن عبدالرحمن بن ابی بکر حضرمی شافعی صوفی . بسال 979 هَ . ق . در تریم (حضرموت ) درگذشت . او راست : الفصول الفتحیه فی التصوف . (از معجم المؤلفین ج 3).
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (اِخ ) حضرمی ، جمال الدین بن عبداﷲبن عبدالرحمن فقیه محقق عابد زاهد حضرمی الولاده (بسال 840 هَ . ق .) سعدی العشیره شافعی مذهب عدنی مسکن و مدفن ، مشهور به بافضل و بقولی محمدبن عبداﷲ فقیه بود، تألیفات او عبارت است از: شرح المدخل ، العدة...
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (اِخ ) حضرمی . عبداﷲبن عبدالرحمن بن ابی بکر بافضل حضرمی سعدی مذحجی ، او از بنی سعد طایفه ای از مذحج و فقیه شافعی بود. بسال 850 هَ . ق . در تریم تولد یافت و به شحر و سپس عدن و حرمین مهاجرت کرد و سپس به حضرموت بازگشت و در شحر بسال 918 ه...
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (ص مرکب ) (از: با + فضل ) برتر.
-
واژههای مشابه
-
حسین بافضل
لغتنامه دهخدا
حسین بافضل . [ ح ُ س َ ن ِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حسین حضرمی شود.
-
جستوجو در متن
-
افضل تر
لغتنامه دهخدا
افضل تر. [ اَ ض َ ت َ ] (ص تفضیلی ) فاضل تر. بافضل تر. افزون تر در علم و حسب . (ناظم الاطباء). از صفت تفضیلی عربی + تر علامت تفضیلی در فارسی که از فصاحت بدور است .
-
اهدل الیمنی
لغتنامه دهخدا
اهدل الیمنی . [ اَ دَ ل ُل ْ ی َ م َ ] (اِخ ) حاتم بن احمدبن موسی یمنی حسینی ، از صوفیان بافضل اهل یمن بود. و رجوع به اعلام زرکلی شود.
-
اغنه دوست
لغتنامه دهخدا
اغنه دوست . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال آرد: دختر درویش قیام سبزواری است . بافضل و بلاغت بود، خصوص در علم قوافی ممتاز بود و این مطلع دلنشین از اوست :هر کجا آن ماه با زلف پریشان بگذردهر که کفر زلف او بیند ز ایمان بگذرد.(مرآت الخیال ص 337).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی بکر بافضل الحضرمی السعدی المذحجی . فقیه و رئیس فقیهان بلاد خود بود. از تألیفات او است : المقدمة الحضرمیة فی فقه الشافعیه . الحجج القواطع فی الواصل و القاطع. رسالة فی علم الفلک و جز آن . وی به سال ...
-
جزائری
لغتنامه دهخدا
جزائری .[ ج َ ءِ ] (اِخ ) احمدبن محیی الدین بن مصطفی حسنی اغریسی . وی برادر امیر عبدالقادر جزائری و مردی بافضل بود. در قیطنه از نواحی وهران الجزائر بدنیا آمد و در همانجا به تحصیل پرداخت ، و بسال 1273 هَ . ق . به دمشق رفت و از علمای آنجا دانش آموخت و ...
-
بای خاتون
لغتنامه دهخدا
بای خاتون . (اِخ ) زرکلی می نویسد: وی دختر ابراهیم بن احمد،از مردم حلب و شافعی قادری بود. خطی نیکو داشت . زیباروی و نیکوکار و بافضل و از خاندان علم و ادب بود. منهاج نووی و قسمتی از احیاء علوم الدین را نزد پدر خواند، او در حلب درگذشت . (اعلام ج 1 ص 13...