کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بافته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بافته
لغتنامه دهخدا
بافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) منتسج . نعت مفعولی از بافتن . منسوج . نسیج . (آنندراج ). سطحی منسوج پدید آمده از گره خوردن و درهم شدن تارها و پودها چنانکه در قالی و کرباس و پارچه و جز آن : دویاره ، یکی طوق با افسری ز دیبای چین بافته چادری . فردوسی .با ...
-
واژههای مشابه
-
زبون بافته
لغتنامه دهخدا
زبون بافته . [ زَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پارچه ٔ نازک و سبک بافته شده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نابافته
لغتنامه دهخدا
نابافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نبافته . که بافته نشده است . مقابل بافته .
-
بافتگی
لغتنامه دهخدا
بافتگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی بافته . رجوع به بافته شود.
-
باریکتاب
لغتنامه دهخدا
باریکتاب . (ن مف مرکب ) پارچه ای که باریک بافته شده باشد. نازک بافته .
-
جانخانی
لغتنامه دهخدا
جانخانی . (اِ مرکب ) جانی خانی . کیسه یا جوال بزرگ شلاته بافته . کیسه ای از موی سیاه بافته بزرگتر از جوال . جوال بزرگ از پشم بافته .
-
نوپان
لغتنامه دهخدا
نوپان . (اِ) سبدی که از بید بافته باشند. (رشیدی ) (برهان قاطع). سبد وسله که از چوب های نازک بافته باشند. (فرهنگ خطی ).
-
ریزبافت
لغتنامه دهخدا
ریزبافت . (ن مف مرکب ) ریزباف . بافته ای که با تارهای باریک و فاصله ٔ کم بافته شده باشد. صفیق . (از یادداشت مؤلف ).
-
دابولی
لغتنامه دهخدا
دابولی .(اِ) پارچه ٔ ظریف از ابریشم و پنبه ٔ بافته که بچند رنگ نماید و در شام بافته شود. (از دزی ج 1 ص 419).
-
منسوجات
لغتنامه دهخدا
منسوجات . [ م َ ] (از ع ص ، اِ) هر چیز بافته شده و چیزهای بافته شده . (ناظم الاطباء). ج ِ منسوجة. بافته ها: منسوجات وطنی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پارچه های زری . (ناظم الاطباء).
-
هاز
لغتنامه دهخدا
هاز. (اِ) گیسوی تابداده و بافته . (ناظم الاطباء).
-
ده مر
لغتنامه دهخدا
ده مر. [ دَه ْ م َ ] (اِ مرکب ) پارچه ٔ سفت بافته را گویند و ده مر عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشدو پارچه ٔ ده مر سفت بافته است . (لغت محلی شوشتر).
-
رگدار
لغتنامه دهخدا
رگدار. [ رَ ] (نف مرکب ) عرق و شرابی که با کمی آب ممزوج شده باشد. || پارچه ٔ بافته شده که بعضی از نخهای آن بافته نشده باشد. || طفل بدکار و بدعمل . || غیور و باغیرت . (ناظم الاطباء).