کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باعثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باعثة
لغتنامه دهخدا
باعثة. [ ع ِ ث َ ] (ع اِ) مؤنث باعث ، رجوع به باعث شود : چه کلی داعیه ٔ همت و باعثه ٔ ضمیر بر آن مقصورست . (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای همآوا
-
بعاثط
لغتنامه دهخدا
بعاثط. [ ب َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ بُعْثُط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بعثط شود.
-
جستوجو در متن
-
شوقیة
لغتنامه دهخدا
شوقیة. [ ش َ قی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) مؤنث شوقی . || قوه ای که محرک انسان شود. باعثه . (فرهنگ فارسی معین ). || آن جزء از مکتوب که در آن عرض اشتیاق می نمایند. (ناظم الاطباء).
-
قوة
لغتنامه دهخدا
قوة. [ ق ُوْ وَ ] (ع مص ) قوت . قوه . توانا گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) (اصطلاح ریاضی ) در اصطلاح ریاضی ، توان : دو به قوه ٔ پنج ، به توان پنج . || مجموع عوامل اداره کننده ٔ یک کشور را به سه قوه تقسیم کنند. (فرهنگ فارسی معین )....