کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باطراوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نیکوگیاه
لغتنامه دهخدا
نیکوگیاه . (ص مرکب ) پرگیاه . سرسبز و باطراوت . که گیاه در آن به زودی و آسانی بردمد و رشد کند: عثمر؛ ریگستانی است نیکوگیاه آسان گذار در بلاد طی . (از منتهی الارب ).
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ] (اِخ ) قریه ای از قراء بسطام دارای چمنی باطراوت که آنرا چمن ابر گویند و از ابربه فندرسک استراباد راهی است هشت فرسنگ مسافت آن .
-
جزین
لغتنامه دهخدا
جزین . [ ج ِ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است نزدیک اصفهان . این قریه باطراوت است و درختان و آب فراوان و جامع و منبر دارد. و مقبره ٔ مظفربن زاهد در آنجا است . (از معجم البلدان ).
-
تازه باغ
لغتنامه دهخدا
تازه باغ . [ زَ / زِ ](اِ مرکب ) باغ خوش و خرم . باغ باطراوت : فروزنده در صحن آن تازه باغ ز می شبچراغی بشب چون چراغ . نظامی .رجوع به تازه شود.
-
تازه بدن
لغتنامه دهخدا
تازه بدن . [ زَ / زِ ب َ دَ ] (ص مرکب ) با تنی تر و تازه و جوان . با بدنی لطیف و باطراوت : جاریة عبرد؛ دختر سپیدرنگ و تازه بدن . (منتهی الارب ).
-
قات
لغتنامه دهخدا
قات . (اِ) گیاهی است که در مشرق آفریقا میروید. برگهای باطراوت آن دارای بوی خوشی است .و محتوی ماده ٔ مخدّر میباشد. (الموسوعة العربیه ).
-
اسقفة
لغتنامه دهخدا
اسقفة. [ اُ ق ُف ْ ف َ ] (اِخ ) روستایی است به اندلس . (منتهی الارب ). رستاقی نزه به اندلس دارای درختان باطراوت و قصبه ٔ آن غافق است . (معجم البلدان ).
-
نوچیده
لغتنامه دهخدا
نوچیده . [ ن َ / نُو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که به تازگی آن را از درخت یا بته باز کرده اند: خیار نوچیده . (یادداشت مؤلف ). میوه و سبزی و گلی که تازه از درخت چیده باشند و هنوز باطراوت و شاداب و تر و تازه است .
-
مناعم
لغتنامه دهخدا
مناعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نبت مناعم ؛ گیاه نرم و نازک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). گیاه نرم و نازک و باطراوت . (ناظم الاطباء).
-
غضیض
لغتنامه دهخدا
غضیض . [ غ َ ] (ع ص ) تازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طری . (اقرب الموارد). باطراوت . تر و تازه . || شکوفه ٔ نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقص و خوار. ج ، اَغِضَّة. ناقص ذلیل . (اقرب الموارد). || چشم سست نگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
وارف
لغتنامه دهخدا
وارف . [ رِ ] (ع ص ) باطراوت . تازه . نبات وارف ؛ ای ناضر. (اقرب الموارد). || بسیارسبز، نیک سبز و گوالنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). نبات وارف ؛ گیاه گوالیده ٔ نیک سبز شده . (ناظم الاطباء). || فراخ . (از مهذب الاسماء). وسیع. متسع. ظل وارف ؛ یعنی...
-
باغ بهشت
لغتنامه دهخدا
باغ بهشت . [ غ ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . روضه ٔ رضوان : در زمینی درخت باید کشت کآورد میوه ای چو باغ بهشت . نظامی .|| مجازاً، باغ بسیار باصفا و نزه و باطراوت و سبز و خرم که از خرمی همانند بهشت باشد.
-
چمن چهر
لغتنامه دهخدا
چمن چهر. [ چ َ م َ چ ِ ] (ص مرکب )ظاهراً کنایه از زیبارخی است که چهره ای چون چهر باغ و بستان رنگین و شکفته و باطراوت دارد : دگر باره جهاندار از سر مهربه گلرخ گفت کای سرو چمن چهر. نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 311).رجوع به چمن شود.
-
تازه نخل
لغتنامه دهخدا
تازه نخل . [ زَ / زِ ن َ ] (اِ مرکب ) نخل تازه . خرمابن جوان و سرسبز. نخل نورسته و باطراوت . خرمابن شاداب و بارور : ز باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن ز خشک بید هر افسرده دل چه آری یاد؟ خاقانی . || مجازاً بمعنی محبوب نیز آمده است : تازه نخل گهری را بمن ...
-
نعم
لغتنامه دهخدا
نعم . [ ن َ ع َ ] (ع ق ) کلمه ٔ ایجاب و تصدیق به معنی آری و بلی . (از غیاث اللغات ). حرف جواب است و اگربعد از ماضی واقع شود معنی آن تصدیق است چنانکه در «هل قام زید» و اگر بعد از مستقبل واقع شود معنی آن وعده است چنانکه «نعم » در جواب «هل تقول ». || بل...