کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باشین
لغتنامه دهخدا
باشین . (اِ) چوب پاره ها و خاشاک . (آنندراج ). تراشه های چوب . (ناظم الاطباء). || شاخه های بریده ٔ درخت . (آنندراج ).
-
باشین
لغتنامه دهخدا
باشین . (اِخ ) صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله ٔ یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترج...
-
باشین
لغتنامه دهخدا
باشین . (اِخ ) صورتی ازنام قریه ای که در «نزهةالقلوب چ لیدن » بصورت ناشقین ، در ولایت قزوین آمده است . (نزهةالقلوب جزء3 ص 281).
-
جستوجو در متن
-
باشنین
لغتنامه دهخدا
باشنین . (اِ) شاخه و یا پوست جدا شده از درخت . (ناظم الاطباء). باشین . امادر فرهنگهای دیگر دیده نشده . رجوع به باشتین شود.
-
باستین
لغتنامه دهخدا
باستین . [ س ِ ](اِ) در تحفةالاحباب میوه ای را گویند که توی درخت (؟) باشد و باشین هم روایت شده . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). باشتین . (ناظم الاطباء). رجوع به باشتین شود.
-
باتس
لغتنامه دهخدا
باتس . [ ت ُ ] (اِ) باتش . به لغت اهل شبانکاره ، ترنج باشد و آن میوه ایست معروف که پوست آنرا مربا کنند. و باشین نقطه دار هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) (جهانگیری ). باتو. رجوع به باتش شود.
-
ارویس
لغتنامه دهخدا
ارویس . [ اَرْ ] (اِ) تخته ای را گویند که فارسیان اسباب پرستش را بر بالای آن گذارند، به این معنی باشین نقطه دار هم بنظر آمده است . (برهان ). در اصطلاح زرتشتیان ((اورویس گاه )) سنگ بزرگی است چهارگوشه که درمراسم دینی آلات مخصوصه ای از قبیل هاون و دسته ...
-
جاکشو
لغتنامه دهخدا
جاکشو. (اِ) دانه ای باشد از عدس بزرگتر و پوست آن سیاه و روشن و شفاف و لغزنده و نرم بود. و آن را در داروهای چشم بکار برند و جاکسو با سین بی نقطه هم درست است . (برهان ). و باشین و بای فارسی بهتر است . که چاکهای چشم را چون بر آن بپاشند از چرک و ریم پاک ...
-
کرسنة
لغتنامه دهخدا
کرسنة. [ ک َ س َ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) کرشنه . گیاهی که دانه اش را گاودانه گویند. مأخوذ از فارسی است . (ناظم الاطباء). درختی است خرد که دانه اش را گاودانه خوانند وآن در غلاف باشد مدور قریب به قدر نخود و تیره رنگ و مایل به سرخی و از تلخی و تندی غیر...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...