کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشگونه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باشگونه کردن
لغتنامه دهخدا
باشگونه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )برگردانیدن . وارون کردن . پشت و رو کردن (لباس و امثال آن ) و رجوع به باژگونه و وارونه و باشگونه شود.
-
واژههای مشابه
-
نعل باشگونه
لغتنامه دهخدا
نعل باشگونه . [ ن َ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل وارونه . رجوع به نعل وارونه شود.
-
جستوجو در متن
-
واژگون کردن
لغتنامه دهخدا
واژگون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگرداندن . قلب کردن . وارونه کردن . سرنگون کردن . واژگونه کردن . باشگونه کردن .
-
پوستین باژگونه کردن
لغتنامه دهخدا
پوستین باژگونه کردن . [ با ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت تصمیم گرفتن . عظیم مصمم شدن . پوستین باشگونه کردن : بانگ برزد عزت حق کای صفی تو نمیدانی ز اسرار خفی پوستین را باژگونه گر کنم کوه را از بیخ و از بن برکنم . مولوی .و رجوع به پوستین باشگونه کر...
-
استشزار
لغتنامه دهخدا
استشزار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باشگونه تافته شدن ریسمان . (منتهی الارب ). باشگونه تافته شدن رسن . || بلند شدن . (منتهی الارب ). || باشگونه تافتن ریسمان را. (منتهی الارب ). باشگونه تافتن رسن را. || بلند کردن . (منتهی الارب ). || الاستشزار؛ الرفع و الارتف...
-
نمونه کردن
لغتنامه دهخدا
نمونه کردن . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمشق قرار دادن . الگو گرفتن . قدوه و پیشوا کردن . (یادداشت مؤلف ) : زندگانی چگونه باید کردچه کسان را نمونه باید کرد؟ اوحدی . || تباه کردن . زشت کردن : ونجنک را همی نمونه کنددر گلستان به زلف و...
-
عکس
لغتنامه دهخدا
عکس . [ ع َ ] (ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن . (از منتهی الارب ).بازگونه کردن . (دهار). واشگونه کردن . (المصادر زوزنی ). مقلوب کردن سخن . (از اقرب الموارد). باشگونه کردن . (حدائق السحر وطواط). || آخر چیزی را در اول آن آوردن ، و بجا...
-
معکوس
لغتنامه دهخدا
معکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار. (غیاث ) (آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگون . واژگونه . وارون . وارونه . باژگون . باشگونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برعکس .- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب مس...
-
تلفیع
لغتنامه دهخدا
تلفیع. [ ت َ ] (ع مص ) فروگرفتن موی سپید سر را. || سر پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): لفع رأسه ؛ اذا غطاه . (اقرب الموارد). || بسیار خوردن . || باشگونه کردن توشه دان را و تسمه اش در میان آوردن و بعد از آن گاهی شک...
-
انقاع
لغتنامه دهخدا
انقاع . [ اِ ] (ع مص ) پنهان داشتن بدی را. (آنندراج ). انقاع شر؛ پنهان داشتن بدی را و هو استعارة. (از منتهی الارب ). انقاع شر برای کسی ؛ پنهان داشتن بدی را برای وی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || شتر کشتن به مهمانی از سفرآینده . (از منتهی ا...
-
نعل وارونه
لغتنامه دهخدا
نعل وارونه . [ ن َ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل باژگونه . نعل باشگونه . نعل وارون . نعل واژون . نعل دگرگون . نعل معکوس . نعل واژونه . کنایه از وسیله ٔ فریب دادن و گمراه ساختن دیگران : نعل وارونه ست جام می ز ساقی خواستن ورنه خوناب جگر پ...
-
نمونه
لغتنامه دهخدا
نمونه . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (اِ) نمودار. (اوبهی ) (از غیاث اللغات ). انموذج معرب آن است . (انجمن آرا). نمویه . جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان می نمایانند همه ٔ آن چیز را و هر چیزی که به وسیله ٔ آن چیز دیگری را بنمایانند و آشکار سازند...
-
مقلوب
لغتنامه دهخدا
مقلوب . [ م َ ] (ع ص ) برگردانیده شده و باژگونه گردانیده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانیده شده و واژگونه و معکوس و برگشته و زیروزبر شده . (ناظم الاطباء). باژگونه . وارونه . وارون . باشگون . باشگونه . واژون . واژونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخ...