کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باشش
لغتنامه دهخدا
باشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم از بودن و باشیدن . (یادداشت مؤلف ) . بودباش . (ناظم الاطباء). وجود. موجودیت . (یادداشت مؤلف ). || ترجمه ٔ سکنی . (آنندراج ) (هفت قلزم ). سکونت . اقامت . (ناظم الاطباء). سکنی . (منتهی الارب ). مکان . مأوی . منزل . مقر. مس...
-
واژههای مشابه
-
جای باشش
لغتنامه دهخدا
جای باشش . [ ی ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محل لایق سکنا. (ناظم الاطباء). رجوع به جای باش شود.
-
باشش کردن
لغتنامه دهخدا
باشش کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سکونت کردن : مُساکَنَة؛ با یکدیگر در یک خانه باشش کردن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جای باش
لغتنامه دهخدا
جای باش . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه و سرا و منزل را گویند. (برهان ). مجازاً خانه و وطن . (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به جای باشش شود.
-
سکنی
لغتنامه دهخدا
سکنی . [ س ُ نا ] (ع اِ) جای باش . (منتهی الارب ). جای ساکن شدن در جایی . (آنندراج ). || خانه . || باشش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || باشنده ٔ خانه . (غیاث ) (آنندراج ).
-
شب باشی
لغتنامه دهخدا
شب باشی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) منزل و جایگاه شب و محل آسایش در شب . (ناظم الاطباء). || (حامص مرکب ) شب بودن . باشش در شب .
-
مساکنة
لغتنامه دهخدا
مساکنة. [ م ُ ک َ ن َ ] (ع مص ) با یکدیگر در یک خانه باشش کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). با یکدیگر در سرای نشستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مسکن گاه
لغتنامه دهخدا
مسکن گاه . [ م َ ک َ ] (اِ مرکب ) محل سکونت . جای باشش : همتش بین و دل و جای و شناخت کو کجا بگزید و مسکن گاه ساخت .مولوی .
-
مقیظ
لغتنامه دهخدا
مقیظ. [ م َ ] (ع اِ) جای تابستانی . (مهذب الاسماء). جای باشش در تابستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای اقامت در تابستان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مَقاظ. (اقرب الموارد). ییلاق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کینونت
لغتنامه دهخدا
کینونت . [ ک َ نو ن َ ] (ع مص ) کینونة. کینونه . بودن . (فرهنگ فارسی معین ). بودن . (غیاث ). بودن . هست شدن . موجود شدن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کینونة و کینونه شود. || (اِمص ) آفرینش و پیدایش . (غیاث ). آفرینش . کون . (فرهنگ فارسی م...
-
مأواة
لغتنامه دهخدا
مأواة. [ م َءْ ] (ع اِ) پناه و جایی که شب و روز باشش در آن کنند. مأوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایگاه و پناه جای و جایی که شب و روز در آن باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مأوی شود. || (مص ) بخشودن و ترحم نمودن . (از منتهی الا...
-
سکن
لغتنامه دهخدا
سکن .[ س َ ک َ ] (ع اِ) جای گرفتگی و باشش (اسم است سکون را). (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرامگاه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) : توشه ای نی که آن دهد قوتم گوشه ای نی که آن بود سکنم . سیدحسن غزنوی . || آرامش . (منتهی الارب ) (...
-
فرسخ
لغتنامه دهخدا
فرسخ . [ ف َ س َ ] (معرب ، اِ) فرسنگ . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسنگ و آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود.ج ، فراسخ . (منتهی الارب ). سه میل هاشمی است و گویند دوازده هزار ذراع است . (از اقرب الموارد). عبارت است از اندازه ٔ سه می...