کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باشت
لغتنامه دهخدا
باشت . (اِ) چوب بزرگی را گویند که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (هفت قلزم )(ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). و آن را شاه تیر و شه تیر و فرسب نیز خوانند. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152) (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به فرسپ شود : بی پایه ترا و سقف بی باش...
-
باشت
لغتنامه دهخدا
باشت . (اِخ ) نام محل و منزلی در کوهگیلویه ٔ فارس که الوار در آن ساکنند و آنرا باشت باوی گویند و باوی نام آن طایفه میباشد. (انجمن آرای ناصری ). موضعی از کوهگیلویه که الوار باوی منزل دارند و بدین جهت آنرا باشت باوی گویند. (ناظم الاطباء). منزل پنجم [ ر...
-
باشت
لغتنامه دهخدا
باشت .(اِ) چیزی را گویند که جزوی اندک نمایان شود یا نشود و بگذرد مثل اینکه باشت فلانی را دیدم و باشت شمشیراو را گرفت بمعنی قدری سیاهی او را دیدم و هوای شمشیر او را گرفت . (لغت محلی شوشتر خطی ). || حلقه ای که بگردن مجرمان بندند. (دزی ج 1 ص 49). غل .
-
واژههای مشابه
-
باشت رود
لغتنامه دهخدا
باشت رود. (اِخ ) یکی از پنج نهر بزرگ هیلمند در سیستان : دوم نهر باشت رود و سوم نهر سنارود است که در یک فرسخی زرنج از هیرمند جدا میشد. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 364).
-
باشت قوطا
لغتنامه دهخدا
باشت قوطا. (اِخ ) ناحیه ای در فارس که مرکز آن باشت است : انبوران و باشت قوطا، این جایهاهمه متصل نوبنجان است ... باشت قوطا ناحیتی است در قهستان سردسیر. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 143). باشت قوطان ناحیتی است که در کوهستان و سردسیر است ، حاصلش غله و اندک ...
-
زیرکوه باشت بابوئی
لغتنامه دهخدا
زیرکوه باشت بابوئی . (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش گچساران شهرستان بهبهان است و میان دهستانهای پشت کوه باشت و بابوئی و بویراحمد گرم سیر و زیدون واقع است و از ده قریه ٔ بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 2000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
چارراه
لغتنامه دهخدا
چارراه . (اِخ ) فرسخی بیشتر شمالی باشت است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 271).
-
شیاس
لغتنامه دهخدا
شیاس . [ ] (اِخ ) دهی است در یک فرسخ و نیم میانه ٔ شمال و مشرق باشت .
-
پشتکوه
لغتنامه دهخدا
پشتکوه . [ پ ُ ] (اِخ ) (ده ...)دو فرسخ و نیم جنوب باشت است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بیدک
لغتنامه دهخدا
بیدک . [ دَ ] (اِخ ) دهی است در چهارفرسخی شمالی باشت (به فارس ). (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کوه سترک
لغتنامه دهخدا
کوه سترک . [ س ِ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه باشت بابوئی که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است . 250 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دمیه
لغتنامه دهخدا
دمیه . [ دُم ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان با 400 تن سکنه . آب آن از چشمه است . ساکنان از طایفه ٔ باشت بابوئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
خربل
لغتنامه دهخدا
خربل . [ خ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیر کوه باشت بابویی بخش گچساران بهبهان . دارای 240 تن سکنه . آب آن از چشمه می باشد. ساکنان آن از طایفه ٔباشت بابوئی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).