کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسیاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسیاست
لغتنامه دهخدا
باسیاست . [ س َ ] (ص مرکب ) باتدبیر. چاره جوی . پیش بین و کاربر. || آنکه به اصول دیپلماسی آشناست . آگاه به سیاست .
-
جستوجو در متن
-
سزار
لغتنامه دهخدا
سزار. [ س ِ ] (اِخ ) ژول . سردار معروف رومی که از سال 44 تا 101ق .م . در رم حکومت کرد. وی مردی فصیح با قدرت و باسیاست بود. در تمام جنگها و ستیزه ها که کرد فائق شد.
-
سرباک
لغتنامه دهخدا
سرباک . [ س َ ] (اِ مرکب ) سردار ضابط و صاحب سیاست . (برهان ) (آنندراج ). حاکم ضابط باسیاست . (رشیدی ) : دین حق را نه چون تو یک سرورملک شه را نه چون تو یک سرباک .ابوالفرج رونی (از رشیدی ).
-
اسقیح
لغتنامه دهخدا
اسقیح . [ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص (در ذکر پادشاهان هندوان و نسب آنان ) گوید : پس فارک بر سان عم پادشاهی کرد سی سال ، ازبعد او پسرش اسقیح بنشست مردی باسیاست و عدل بیست سال . چون وی سپری گشت پسرش شهدانیق ، پادشاه شد. (مجمل التواریخ ص 115، ...
-
عمر عدوی
لغتنامه دهخدا
عمر عدوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن حبیب بن محمد عدوی . وی قاضی و محدث بود. قضای بصره سپس شرقیة را از جانب مأمون عباسی بعهده داشت . در قضاوت سختگیر و باسیاست بود و بسال 207 هَ .ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ج 7 ص 432، و اخب...
-
رزانت
لغتنامه دهخدا
رزانت . [ رَ ن َ ] (ع اِمص ) رزانة. آهستگی و گرانباری و سنگینی . (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری . (غیاث اللغات ) (بحر الجواهر). آهستگی . (از کشاف زمخشری ). سنگینی . آهستگی . (فرهنگ فارسی معین ). || آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی...
-
هوخشتر
لغتنامه دهخدا
هوخشتر. [ هَُ وَ ش َ رَ ] (اِخ ) از پادشاهان معروف سلسله ٔ ماد و پسر فرورتیش یا فراارتس بوده است . هرودت نام این پادشاه را کرآکسار یا کیاکسار نوشته ولی از کتیبه ٔ بیستون داریوش اول معلوم میشود که نامش هوخشتر بوده است . وی از پادشاهان باسیاست بود و چو...
-
آل سامان
لغتنامه دهخدا
آل سامان . [ ل ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای از سلاطین اسلامی ایران منسوب به سامان نامی ، از نجبا و بزرگان بلخ که نسب او ببهرام چوبینه می پیوسته است : از آن چندان نعیم این جهانی که ماند از آل ساسان وآل سامان ؟... مجلّدی گرگانی .هیچکس از آل سامان باسیاست تر...
-
شکوهیدن
لغتنامه دهخدا
شکوهیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) ترسیدن . بیم بردن . واهمه کردن . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).ترسیدن . (غیاث ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ فارسی معین ). واهمه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ترسیدن . هراسیدن . شکهیدن . بیمناک شدن . (یادداشت مؤلف ) : اشتر ...
-
غزنویان
لغتنامه دهخدا
غزنویان . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) سلاطین غزنوی . حکومت غزنویان به دو دوره تقسیم میشود:دوره ٔ اول حکومت غزنویان : در اواخر عهد سامانیان بر اثر تسلط غلامان ترک نژاد در دستگاه دولتی و بروز اختلاف در میان امرا و وزرا و صغر سن شاهان و ضعف و عدم تدبیر آنان و فش...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی ، مکنی به ابوابراهیم (279-295 هَ . ق .). مؤلف تاریخ بخارا آرد: ذکر بدایت ولایت امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد السامانی : اول ِ سلاطین سامانیانست و بحقیقت پادشاه سزاوار بااستحقاق بوده ، مردی عاقل ، عادل ،...