کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسمه خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسمه خانه
لغتنامه دهخدا
باسمه خانه . [ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چاپخانه . محل چاپ و طبع. (یادداشت مؤلف ). مطبعه . (ناظم الاطباء).و رجوع به باسمه شود. تافته خانه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
باسمه خوردن
لغتنامه دهخدا
باسمه خوردن . [ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چاپ خوردن . علامت خوردن . و رجوع به باسمه شود.
-
باسمه کردن
لغتنامه دهخدا
باسمه کردن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاپ کردن . (ناظم الاطباء). چاپ زدن . طبع کردن . بطبع رسانیدن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسمه شود.
-
باسمه ای
لغتنامه دهخدا
باسمه ای . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) چاپی . مطبوع . مقابل قلمی . و رجوع به باسمه شود. || به مجاز، کاذب . بدروغ . بدل . مجعول . (یادداشت مؤلف ).
-
باسمه چی
لغتنامه دهخدا
باسمه چی . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) طابع. چاپچی . کارگر چاپخانه . آنکه مباشر کار چاپ و طبع میباشد. (ناظم الاطباء). متصدی عمل باسمه : صاحبجمع کتابخانه پنجاه تومان مواجب و از باسمه چی و زرکوب و کاغذگر و مقراض گر و مذهب ، بلاتشخیص مبلغ، ...
-
باسمه خورده
لغتنامه دهخدا
باسمه خورده .[ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) طبعشده . چاپ شده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسمه شود.
-
جستوجو در متن
-
چاپخانه
لغتنامه دهخدا
چاپخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مطبعه . دارالطباعه . باسمه خانه . نام فارسی مطبعه و آن محلی است که کتابها را در آن چاپ میکنند. (لغات نو فرهنگستان ). رجوع به چاپ شود.
-
مطبعه
لغتنامه دهخدا
مطبعه . [ م َ ب َ ع َ / ع ِ ] (ع اِ) چاپخانه و جایی که در آن نوشتجات را چاپ میکنند. (ناظم الاطباء). دارالطباعه . چاپخانه . چاوخانه . باسمه خانه . ج ، مطابع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بسمه
لغتنامه دهخدا
بسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) باسمه . لغت ترکی است و آن نام ابزاریست که بدان نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع میکنند چنانکه کاغذ رابا خاتم مهر میکنند و بدین سبب ایرانیان در قرن سیزدهم چاپخانه را بدین نام میخواندند و میگفتند بسمه خانه (باسمه ...
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) کاشانی . ملامؤمن ، مشهور به یکه سوار. گویا اصلش از کاشان است .غرابتی در اوضاع و اطوار داشت چنانکه قبای باسمه ای می پوشید و حاشیه به رنگ مختلف قرار می داد و طوماری به سر می زد و در قهوه خانه می آمد و شاهنامه می خواند و هر...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ا...
-
ابوالعیناء
لغتنامه دهخدا
ابوالعیناء. [ اَ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) محمدبن قاسم بن خلادبن یاسربن سلیمان ضریر. مکنی به ابی عبداﷲ اهوازی بصری هاشمی بالولاء مولی ابی جعفر المنصور. مولد او باهواز به سال 191 هَ . ق . و منشاء وی بصره است ، و گفته اند که اصل او از یمامه است . شاعر و ادیب ...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...