کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسمهچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باسمه چی
لغتنامه دهخدا
باسمه چی . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) طابع. چاپچی . کارگر چاپخانه . آنکه مباشر کار چاپ و طبع میباشد. (ناظم الاطباء). متصدی عمل باسمه : صاحبجمع کتابخانه پنجاه تومان مواجب و از باسمه چی و زرکوب و کاغذگر و مقراض گر و مذهب ، بلاتشخیص مبلغ، ...
-
باسمه
لغتنامه دهخدا
باسمه .[ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) چاپ . طبع. (ناظم الاطباء).
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (اِ) (مخفف چیز) به معنی چیز باشد. (جهانگیری ). مخفف چیز است که آن را به عربی شی ٔ خوانند. (برهان ). و ظاهراً شی ٔ عرب معرب این کلمه است . (یادداشت مؤلف ) : مرغ جائی رود که چینه بودنه بجائی رود که چی نبود. سعدی .من این مرد زیرک منش میشناسم اگر چ...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (اخ ) نام سلسله ٔ دوازدهم سلاطین چین وآنان چهار تن بوده اند و نام پادشاه اول این سلسله گاودی بوده است (یعنی بلندمرتبه ). (یادداشت مؤلف ).
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ا...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (حرف ربط) صورت قدیم حرف «چه » و به همان معانی حرف «چه » استعمال شود : عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست چرا دل تو چراگاه چی و چون و چراست . عمعق بخاری .و سودا بر مزاج او مستولی شده است چی هیچ صاحب مروت و فتوت از خرد و حریت براین اقوال و افعال ذمیم...
-
باسمه خوردن
لغتنامه دهخدا
باسمه خوردن . [ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چاپ خوردن . علامت خوردن . و رجوع به باسمه شود.
-
باسمه کردن
لغتنامه دهخدا
باسمه کردن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاپ کردن . (ناظم الاطباء). چاپ زدن . طبع کردن . بطبع رسانیدن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسمه شود.
-
باسمه ای
لغتنامه دهخدا
باسمه ای . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) چاپی . مطبوع . مقابل قلمی . و رجوع به باسمه شود. || به مجاز، کاذب . بدروغ . بدل . مجعول . (یادداشت مؤلف ).
-
باسمه خانه
لغتنامه دهخدا
باسمه خانه . [ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چاپخانه . محل چاپ و طبع. (یادداشت مؤلف ). مطبعه . (ناظم الاطباء).و رجوع به باسمه شود. تافته خانه . (ناظم الاطباء).
-
باسمه خورده
لغتنامه دهخدا
باسمه خورده .[ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) طبعشده . چاپ شده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسمه شود.
-
عرابه چی
لغتنامه دهخدا
عرابه چی . [ ع َرْ را ب َ/ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه عرابه راند. متصدی و راننده که عرابه (ارابه ) را هدایت کند. رجوع به عرابه شود.
-
گنده چی
لغتنامه دهخدا
گنده چی . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) رشیدی در ذیل گُنده آرد: کوفته که مدور و بزرگ ساخته در میان آتش اندازند، و گنده چی تصغیر آن یعنی گنده ٔ کوچک ، احمد اطعمه گوید : تا که بود گنده چی امرد ابروترش تا که بود حلقه چی شاهد شیرین دهن . بسحاق اطعمه .رجوع ب...
-
گوری چی
لغتنامه دهخدا
گوری چی . (اِخ ) دهی است از دهستان انگدان بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 255000 گزی جنوب کهنوج و 5000 گزی شمال راه مالرو انگدان به بیابان . کوهستانی و گرمسیر و سکنه ٔآن 200 تن و آب آن از رودخانه است . محصول آن خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو اس...
-
کی چی
لغتنامه دهخدا
کی چی . (اِخ ) دهی از دهستان کرارج است که در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 447 تن سکنه و یک بقعه ٔ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).