کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسلق
لغتنامه دهخدا
باسلق . [ ل ِ / ل ُ ] (ترکی ، اِ) یا باسدق . حلوایی که از نشاسته و شکر یا نشاسته و شیره ٔ انگور کنند و در میانش جوز ویا بادام نهند و برشته کشند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسدق شود.
-
جستوجو در متن
-
باسدق
لغتنامه دهخدا
باسدق . [ دِ ] (اِ) باسلق .کلمه ٔ ترکی است بمعنی شیرینی که از نشاسته و شیره یا شکر کنند بصورت لوله ای و در میان آن مغز گردکان نهند و بر ریسمانی کشند. (یادداشت مؤلف ). فراته . مُلَبَّن . فلاتج . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسلق شود.
-
فراته
لغتنامه دهخدا
فراته . [ ف ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) آب انگور است که نشاسته و آرد گندم در آن ریزند و چندان بجوشانند که به قوام آید و سخت شود و آن را به رشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند، و آن را در آذربایجان باسْدُق گویند با دال ابجد.(برهان ) (آن...