کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسط
لغتنامه دهخدا
باسط. [ س ِ ] (ع ص ، اِ) فراخ کننده . (منتهی الارب ). اسم فاعل از بَسط. فراخی دهنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراخ کننده ٔ روزی . (مهذب الاسماء). || گسترنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گستراننده . (مهذب الاسماء) : و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید (قرآ...
-
واژههای همآوا
-
باست
لغتنامه دهخدا
باست . (اِخ ) در اساطیر مصری نام خدائی است که سر مجسمه ٔ آن به شکل سر گربه ساخته میشده است و هرودوت از آن به «بوباست » نام برده است . این نام از شهر بوباستیس گرفته شده و معبد معتبر این الهه در این شهر بوده است .
-
باست
لغتنامه دهخدا
باست . (اِ) نوعی از اسفناج (سرمق = سَرمَج : یجمعون البراهمة علی اطعمة متخذة من باست و هو السرمق . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 290 س 2).
-
بعثت
لغتنامه دهخدا
بعثت . [ ب ِ ث َ ] (ع اِمص ) بعثة. رسالت . فرستادگی و ارسال . (ناظم الاطباء). بعث . (فرهنگ نظام ).- بعث کردن ؛ برانگیختن . واداشتن : و تن خویش را بعث کن بفرهنگ و هنر آموختن . (ص 35 منتخب قابوسنامه ). و در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بعث کرد ب...
-
بعثط
لغتنامه دهخدا
بعثط. [ ب ُ ث ُ ] (ع اِ) بعثوط. ناف وادی و میانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ناف و میانه ٔ بیابان . (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعثوط شود. || دُبُر یا دبر با ذکر و خایه . ج ، بعاثط. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دبر یا دبر با آلت و ب...
-
بعثة
لغتنامه دهخدا
بعثة. [ ب َ ث َ ](ع اِ) اسم است از بَعث . ج ، بعثات . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
باسطی
لغتنامه دهخدا
باسطی . [س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به باسط. رجوع به باسط شود.
-
باسطة
لغتنامه دهخدا
باسطة. [ س ِ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث باسط. رجوع به باسط شود. || مسافت دور. و منه : سرنا عقبة باسطة؛ ای بعیدة. (از اقرب الموارد). || عقبة باسطة؛ عقبه ای که از آن بر دو منزل آب باشد. و یقال رکیة باسطة؛ مضادة مصنوعة کانهم جعلوها معرفة ای قامة و بسطة. (من...
-
وصید
لغتنامه دهخدا
وصید. [ وَ ] (ع اِ) آستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آستانه ٔدر. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). پیشگاه سرای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیش آستانه ٔ در. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || میان سرای . (مهذب...
-
مرید
لغتنامه دهخدا
مرید. [ م َ ] (ع ص ، اِ) سرکش و درگذرنده . (منتهی الارب ). خبیث و متمرد و شریر. (از اقرب الموارد). متمرد و سرکش و بیرون رونده از فرمان خدای تعالی و رانده شده . (غیاث ). گردنکش . (زمخشری ). دیوستنبه . (السامی ). طاغی . عاصی . الود. ج ، مُرَداء. (منتهی...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بختیاربن علی بن محمد الماندائی الواسطی مکنی به أبوالعباس . یاقوت گوید: او راست معرفة جیّده به ادب و نحو و لغت و در جمادی الاَّخره ٔ سال 552 هَ . ق . به بغداد درگذشته است و مولد او در ذی الحجة سنه ٔ 476 در اعمال واسط بود. ...
-
مرید
لغتنامه دهخدا
مرید. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از مصدر ارادة. رجوع به ارادة شود. || اراده کننده . (غیاث ). خواهنده . (آنندراج ). صاحب اراده . || نزد اهل تصوف به دو معنی آید. یکی به معنی محب یعنی سالک مجذوب ، دوم به معنی مقتدی ة، و مقتدی آن باشد که حق سبحانه و تع...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمی...