کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باز شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کرک باز
لغتنامه دهخدا
کرک باز. [ ک َ رَ / ک رْ رَ ] (نف مرکب ) کرک بازنده . که کرک پرورد همچون کبوتر باز و جز آن . رجوع به کرک شود.
-
کسبی باز
لغتنامه دهخدا
کسبی باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) روسپی باره و زناکار. (ناظم الاطباء).
-
کعب باز
لغتنامه دهخدا
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
کوزه باز
لغتنامه دهخدا
کوزه باز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) جهیزگر. (آنندراج ) : گل نغمه دولاب را ز اهتزازکند بر سر جاه خود کوزه باز.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
گرگ باز
لغتنامه دهخدا
گرگ باز.[ گ ُ ] (حامص مرکب ) گرگ باز و گرگ بازی . در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند : چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است .میرزا طاهر وحید (آنندراج ).
-
نقش باز
لغتنامه دهخدا
نقش باز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مقابل ساده باز. (آنندراج ). کسی که با وقوف و هوشیاری و دانائی قمار می کند. (ناظم الاطباء). دغل . (یادداشت مؤلف ). حیله گر : بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصه ٔ زهد دراز من . حافظ.به حریفان نقش باز مگوساده باز از ک...
-
نیرنگ باز
لغتنامه دهخدا
نیرنگ باز. [ ن َ / ن ِ رَ ] (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. (یادداشت مؤلف ). || چشم بند. حقه باز. مشعبد. (یادداشت مؤلف ). || مکار. حیله گر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیزه باز
لغتنامه دهخدا
نیزه باز. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (نف مرکب ) کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است . (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح . نیزه افکن : به درگاه سپه سالار مشرق سوار نیزه باز خنجراوژن . منوچهری .|| که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند. (یادداشت مؤل...
-
نیک باز
لغتنامه دهخدا
نیک باز. (نف مرکب ) مجود. (السامی ). نیک کار. (آنندراج ). نیکوکار. آنکه اعمال خیر از وی صادر شود. (ناظم الاطباء).
-
نیم باز
لغتنامه دهخدا
نیم باز. (ص مرکب ) چیزی که تمام وا نباشد چون مژه ٔ چشم و غنچه . (آنندراج ). نیم لا. (یادداشت مؤلف ). نیم گشاده . چشم نیم خفته . (ناظم الاطباء). آنچه که نه کاملاً باز و نه کاملاً بسته بود. (فرهنگ فارسی معین ) : مخمور سر به گوشه ٔ بالین نهاده لیک می م...
-
سخت باز
لغتنامه دهخدا
سخت باز. [ س َ ] (نف مرکب ) کسی که در قماربازی دستی تمام داشته باشد. (آنندراج ) : شد دچارم سخت بازی در قمار دلبری هر دو عالم را به او در داو اول باختم .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
سفته باز
لغتنامه دهخدا
سفته باز. [ س َ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه کار او سفته بازی و خرید و فروش سفته باشد.
-
سگ باز
لغتنامه دهخدا
سگ باز. [ س َ ] (نف مرکب ) بازی کننده ٔ با سگ . آنکه با سگ بازی کند. || معرکه گیری که با سگ بازی کند و سگ را در رقص آورد. (آنندراج ) : اگر بود سگ باز از اهل دردچرا با سگ خویش بازی نکرد. میرزاطاهر وحید (از آنندراج ).|| آنکه در صورت انسان باشد و در کرد...
-
صورت باز
لغتنامه دهخدا
صورت باز. [ رَ ] (نف مرکب ) شخصی که روزانه اشکال مختلفه ساخته مجلسی را گرم دارد، مانند شب بازان که شبها این عمل کنند. عمل او را صورت بازی و در هندی بهروپ خوانند. (آنندراج ). || آنچه صورت و شکل را منعکس سازدهمچون آینه : نکند رو سوی او هیچکس از خودبینا...
-
عقب باز
لغتنامه دهخدا
عقب باز. [ ع َ ق َ] (نف مرکب ) بیت ذیل به شاهد این ترکیب در آنندراج از نادم گیلانی آمده است بی شرح و معنائی : ما عقب بازیم نزد ما عقب دارد حریف خاطر ما جمع باشد از پریشان باختن .