کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بازی گاه
لغتنامه دهخدا
بازی گاه .(اِ مرکب ) بازی گه . تماشاخانه . جای بازیگری . مَلعَب .(منتهی الارب ) مَلهَی . (دهار) مِلعَب . (تفلیسی ) بازیکده . (آنندراج ) بازی جا. (ناظم الاطباء) : چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها. ناصرعلی (از ...
-
جستوجو در متن
-
بازیکده
لغتنامه دهخدا
بازیکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بازیگاه .(آنندراج ). بازی جا. محل بازی و نمایش : از شوخی طفلان شده پامال هوسهابازیکده ٔ لابه و لاغ است دل ما. ظهوری (از آنندراج ).و رجوع به بازیگاه شود.
-
ملعب
لغتنامه دهخدا
ملعب . [ م َ ع َ ] (ع اِ) بازیگاه . ج ، ملاعب . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). بازیگاه . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازیگاه و جای بازی . (ناظم الاطباء). || جای لهو و مجلس شادمانی : به روز آرایش مکتب شبانگه زینت ملعب ضیاء روز و شمع شب شکرلب ...
-
بازیگه
لغتنامه دهخدا
بازیگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بازیگاه . بازیجای . جای بازی . میدان . بازیکده : بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است . منوچهری .چو در بازیگه میدان رسیدندریرویان ز شادی می پریدند. نظامی .و رجوع به بازیگاه و بازیکده ...
-
بازی گاه
لغتنامه دهخدا
بازی گاه .(اِ مرکب ) بازی گه . تماشاخانه . جای بازیگری . مَلعَب .(منتهی الارب ) مَلهَی . (دهار) مِلعَب . (تفلیسی ) بازیکده . (آنندراج ) بازی جا. (ناظم الاطباء) : چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها. ناصرعلی (از ...
-
پیچک
لغتنامه دهخدا
پیچک . [ چ َ ] (اِ مصغر) پیچ کوچک . پیچ خرد. || (اِ مرکب ) پیچ . داردوست . کتوس (در بعضی نقاط شمالی ایران ) . مهربانک . عشق پیچان . قسمی لبلاب . انواع گلها که بر درخت یا ستونی پیچیده و بالا روند. نوع گیاهها که بر درختان برروند و زینتی باشند. نامی که ...
-
بازیچه
لغتنامه دهخدا
بازیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) بازی خرد. (یادداشت مؤلف ). تصغیربازی . (ناظم الاطباء). || آلت بازی . آنچه بدان بازی کنند. (برهان قاطع). آنچه بدان اطفال بازی کنند و بهندی کهلونا گویند. بازیچه ، اگر چه در ظاهر تصغیر بازی است ، مگر تحقیق آن است که کلم...