کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازگیری
لغتنامه دهخدا
بازگیری . (اِخ ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 12 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به نیازآباد واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و حدود پنجاه تن سکنه ، محصول آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه...
-
بازگیری
لغتنامه دهخدا
بازگیری . (حامص مرکب ) مصادره . نگاهداری موقتی اموال اشخاص به توسط دولت در موقع احتیاج و برای مصلحت عمومی . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ) (فرهنگ رازی ).
-
جستوجو در متن
-
مغزکاو
لغتنامه دهخدا
مغزکاو. [ م َ ] (نف مرکب ) کاونده ٔ مغز. شکافنده ٔ مغز. پریشان کننده ٔ مغز : همی بازگیری به دام چکاوببینی کنون خنجر مغزکاو. اسدی .خدنگ از دل جنگیان کینه توزتبر مغزکاوو سنان سینه دوز. اسدی .به سر بر زند خنجر مغزکاوبرآهنجد از پشت ماهی و گاو.اسدی .
-
بازگیر
لغتنامه دهخدا
بازگیر. (نف مرکب ) نعت فاعلی از: باز + گیر. رجوع به بازگرفتن شود. || بازبان . (ناظم الاطباء). صیاد باز. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 160). گیرنده ٔ باز. || باج گیر.(ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161) : چشمت به فسون سازیست گیرد دل من از دست گویا که بر نشسته ...
-
کرگ
لغتنامه دهخدا
کرگ . [ ک َ ] (اِ) مخفف کرگدن و آن جانوری است که به هندی گیندا گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کرگدن . کرگندن . حریش . هرمیس . بشان . ریما. ارج . انبیلا. (یادداشت مؤلف ) : و اندر دشتها و بیابانهای وی [ هندوستان ] جانوران گوناگونند، چون پیل و کرگ و...
-
بازگرفتن
لغتنامه دهخدا
بازگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چیزی از کسی پس گرفتن . مسترد داشتن . استرداد کردن : او را [ خالدبن ولید را ] باز باید خواند و آن خواسته ٔ مسلمانان از او بازگرفتن .(ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و گفت خاموش باش که من حیله ساختم تا تو را بازگیرم . (قصص ال...
-
کنار
لغتنامه دهخدا
کنار. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نقیض میان . (برهان ). کناره ٔ چیزی وگوشه و طرف . (غیاث ). گوشه و طرف . (آنندراج ). ضد میان و آن را کران نیز گویند. (انجمن آرا) : برادر نداری نه خواهر نه زن چو شاخ گلی بر کنار چمن . فردوسی .پسر زاد ماهی که گفتیش مهرفرود آمد ان...
-
گان
لغتنامه دهخدا
گان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ مال شمار...
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل کردن خواه برای خود یا دیگری و خواه با خود یا همراه و مصحوب دیگری و خواه بر پشت و خواه بر چی...