کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازگفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازگفت
لغتنامه دهخدا
بازگفت . [گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) تکرار. بازگو کردن . بازگفتن . تکرار سخن : و در افشای سر و بازگفت حرکات وسکنات تو تلقین های بوجه میکرد. (سندبادنامه ص 92).چون نباشد ز بازگفت گزیردانم انگیخت از پلاس حریر. نظامی .و آن شکر لب ز روی دمسازی بازگفتی نکرد از ...
-
جستوجو در متن
-
واگو
لغتنامه دهخدا
واگو. (اِمص مرکب ) واگفت . بازگفت . (ناظم الاطباء). واگوی . واگویه . رجوع به واگو کردن شود.
-
بانبی
لغتنامه دهخدا
بانبی . [ ن َ ] (اِخ ) ابوسفیان وکیعبن احمدبن المنذر همدانی بانبی بخارایی . او ازاسرائیل بن سمیدع حدیث بازگفت . (از معجم البلدان ).
-
تاریخ دهقان
لغتنامه دهخدا
تاریخ دهقان . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) یکی از کتب سیرالملوک (خدای نامه ) که توسط دهقانان (مالکان ) ایرانی که حافظ سنن و تاریخ ایران بودند تنظیم شده بود : سراینده ٔ رازهای نهفت ز تاریخ دهقان چنین بازگفت .نظامی .
-
آسیه
لغتنامه دهخدا
آسیه . [ ی َ ] (اِخ ) بنت مزاحم . نام زن فرعون که گویند موسی علیه السلام را از نیل برگرفت و نهان از شوی بپرورد : بازگفت او این سخن با آسیه گفت جان افشان بر او ای روسیه .مولوی .|| آسیه بنت فَرَج جرهمیه . نام یکی از صحابیات . || نام محدّثه ای خواهر ضیا...
-
لکنتی
لغتنامه دهخدا
لکنتی . [ ل ُ ن َ ] (اِخ ) ملا حیدر. از شعرای هندوستان بود و در آغاز روانی تخلص میکرد، ولی به سبب لکنتی که در زبان داشت این تخلص برگزید. این بیت او راست :ترک چشم او ز مستی هرچه با من راز گفت غمزه ٔ غماز با آن شوخ یک یک بازگفت .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
اصرم
لغتنامه دهخدا
اصرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) چنانکه در داستانهای مربوط به دیدار حضرت موسی (ع ) و خضر آورده اند صریم و اصرم نام دو یتیم بوده است که خضر (ع ) هنگامی که در بیرون دیهی به عمارت دیواری پرداخت علت آنرا به موسی (ع ) چنین بازگفت : سبب عمارت دیوار آن بود که زیر آن...
-
بازگفتن
لغتنامه دهخدا
بازگفتن . [ گ ُ ت َ] (مص مرکب ) مطلق گفتن . قول . بیان سخن : چه بودی کز آن سان بجستی ز جای بما باز گو ای جهان کدخدای .فردوسی .تهمتن بدیشان چنین گفت بازکه ای نامداران گردن فراز. فردوسی .اگر بازگوئی مرا این رواست که جان من اندر دم اژدهاست . فردوسی .پاد...
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) یکی از مشاوران چنگیز مغول بوده که از جانب وی به رسالت به نزد آلتون خان رفت وآلتون خان او را محبوس کرد اما جعفر از حبس گریخت و پنهانی به نزد چنگیز بازگشت و احوال مملکت ختا و آلتون خان بازگفت و چنگیز بنا به راهنمائیهای او بر سر...
-
روانی لاهوری
لغتنامه دهخدا
روانی لاهوری . [ رَ ی ِ ] (اِخ ) نامش ملا حیدر برادر ناطق از سکنه ٔ شهر لاهور بود. ابتداءروانی تخلص کرد و آخر کار به لکنتی که داشت از روانی درگذشته لکنتی اختیار فرمود. این ابیات از اوست :ترک چشم او ز مستی هرچه با من راز گفت غمزه ٔ غماز باآن شوخ یک یک...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی .[ اَ ع َ ] (اِخ ) سندی . یکی از مشایخ صوفیه باواخر مائه ٔ دویم و اوائل مأئه ٔ سیم . او از استادان ابویزید بسطامی است و بایزید گفت من از او علم فناء در توحید آموختم و وی از من الحمد و قل هواﷲ فراگرفت و بازگفت تا بوعلی را ندیدم بعض مقامات مرا ...
-
گفتنی
لغتنامه دهخدا
گفتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق گفتن . (آنندراج ). سزاوار گفتن . آنچه گفتن آن لازم باشد : سخن گفته شد گفتنی هم نماندمن از گفته خواهم یکی با تو راند. فردوسی .همه گفتنی ها بدو بازگفت همه رازها برگشاد از نهفت . فردوسی .همانگه بگفت آنچه بد گفتنی همه ...
-
درازنای
لغتنامه دهخدا
درازنای . [ دِ ] (اِ مرکب ) درازنا. محل درازی . (از برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). مستطیل . (ناظم الاطباء). || درازا. طول .(یادداشت مرحوم دهخدا). درازی . مقابل پهنا و عرض : در همدان نامه می آورد که همدان قدیماً بزرگ بوده است ، چنانکه سه فرسنگ ...
-
راز گفتن
لغتنامه دهخدا
راز گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن با کسی پوشیده گفتن . سرّی بکسی سپردن : نگوید باخرد با بی خرد رازبگنجشکان نشاید طعمه ٔ باز. ناصرخسرو.لاله زاری خوش شکفته پیش برگ یاسمین چون دهان بسّدین در گوش سیمین گفته راز. منوچهری . || نجوی کردن . بیخ گوشی حرف ...