کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازپس کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازپس کشیدن
لغتنامه دهخدا
بازپس کشیدن . [ پ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بعقب راندن . به عقب برگرداندن : دویم رمضان کوس بزدند و امیر برنشست و راه مرو گرفت اما متحیر و شکسته دل میرفتند راست بدان مانست که میگفتی بازپسشان میکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 630).
-
واژههای مشابه
-
بازپس آمدن
لغتنامه دهخدا
بازپس آمدن . [ پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب آمدن . واپس آمدن . رجعت . مراجعت کردن . برگشتن . عقب نشینی کردن : مثنی نامه کرد سوی عمر که کار عجم قوی شد و مسلمانان را همی کشند و ملکی نو نشست و سپهسالاری بیرون آمد. عمر جواب مثنی کردکه تو لختی بازپس آی و ...
-
بازپس استادن
لغتنامه دهخدا
بازپس استادن . [پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به بازپس ایستادن شود.
-
بازپس افکندن
لغتنامه دهخدا
بازپس افکندن . [ پ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر. به عقب انداختن . بدنبال افکندن . نَسی ٔ. (ترجمان القرآن ). ارجاء. بازپس انداختن : و گفت آدمی [ که ] توبه و طاعت بازپس می افکند راست بدان ماند که شکار میکند تا منفعت آن دیگری را رسد. (تذکرةالاولیاء ع...
-
بازپس انداختن
لغتنامه دهخدا
بازپس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عقب انداختن . بتأخیر انداختن : بسیاری برف کشت را قطع میگرداند و زراعت را بازپس می اندازد. (تاریخ قم ص 190). پس چون معتمد این سخن شنید، خواست که رسم استفتاح و ابتدای خراج باز پس اندازد. (تاریخ قم ص 146).
-
بازپس ایستادن
لغتنامه دهخدا
بازپس ایستادن . [ پ َ دَ ](مص مرکب ) باز پس استادن . عقب ماندن . بدنبال ماندن .سپس ماندن . تخلف . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). اِذمام . (تاج المصادر بیهقی ) : پس بیژن از پدرو ملک بازپس استاد و آنجا بماند. (تاریخ قم ص 80).
-
بازپس بردن
لغتنامه دهخدا
بازپس بردن . [ پ َ ب ُ دَ] (مص مرکب ) برگرداندن . پس افکندن . پس انداختن . ارجاء. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) : گفت از مشرق تا مغرب بدیدن پدر شما می آمدند و ناامید برمیگردیدند و هدیها بازپس میبردند. (قصص الانبیاء ص 30 س 2).
-
بازپس دادن
لغتنامه دهخدا
بازپس دادن . [ پ َ دَ ](مص مرکب ) رد کردن . مسترد کردن : بعد از آن برده های قبیله سرق بازپس دهند. (تاریخ قم ص 300).گر تضرع کنی و گر فریاددزد زر بازپس نخواهد داد. سعدی (گلستان ).تو بچشمان مست و پیشانی دل ما بازپس نخواهی داد.سعدی (طیبات ).
-
بازپس داشتن
لغتنامه دهخدا
بازپس داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) بتأخیر انداختن . بعقب انداختن . بتأخیر افکندن . اتباع . (ترجمان القرآن ) : و مال هر ماهی از وقتش و محلش بازپس نداریم . (تاریخ قم ص 157).
-
بازپس دیدن
لغتنامه دهخدا
بازپس دیدن . [ پ َ دی دَ ] (مص مرکب ) عقب نگریستن . بدنبال نگریستن . به پشت سر نگریستن : پس از یک لحظه خسرو بازپس دیدبجز خود ناکسم گر هیچکس دید.نظامی .
-
بازپس راندن
لغتنامه دهخدا
بازپس راندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب راندن : ز اشرار مشتی بازپس ، رانده بکین او نفس پیکانْش چون پر مگس ، در چشم اشرار آمده .خاقانی .
-
بازپس رفتن
لغتنامه دهخدا
بازپس رفتن . [ پ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بعقب رفتن . (ناظم الاطباء). پس پس رفتن . واپس رفتن : احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436).هر کمان کز پس کشندش بیشترتیر او بیشک رود در پیشتربازپس نرود بره گر حیله سازکی تواند جُسْت ز آب رود ب...
-
بازپس سپردن
لغتنامه دهخدا
بازپس سپردن . [ پ َ س َ / س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) بازپس رفتن . بازپس پیمودن : بازپس سپرم ؛ ای باز پس روم و رجوع کنم . (آنندراج ). و رجوع به بازپس رفتن شود.
-
بازپس سپریدن
لغتنامه دهخدا
بازپس سپریدن . [ پ َ س َ / س ِ پ ُ دَ ](مص مرکب ) بازپس سپردن . رجوع به بازپس سپردن شود.