کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازپسین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازپسین
لغتنامه دهخدا
بازپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) واپسین ، چون نفس بازپسین و نگاه بازپسین . (آنندراج ). پسین . آخرین . (ناظم الاطباء).دابر. (ترجمان القرآن ). آخر. (مهذب الاسماء). آخری . مقابل نخستین : شب بازپسین از ماه . بازپسین دم یا دیدار بازپسین . فرزند بازپسین . دم با...
-
جستوجو در متن
-
اخیراً
لغتنامه دهخدا
اخیراً. [ اَ رَن ْ ] (ع ق ) سپس . پس از همه . در آخر. در زمان بازپسین . بتازگی . در این نزدیکیها.
-
ابن هرمه
لغتنامه دهخدا
ابن هرمه . [ اِ ن ُ هََ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) فرزند بازپسین . ابن عجزه . ته تغاری .
-
اخیر
لغتنامه دهخدا
اخیر. [ اَ ] (ع ص ) پسین . (مؤیدالفضلاء).بازپسین . واپسین . آخر. آخِری . مقابل اوّل و مقدم .
-
نحیرة
لغتنامه دهخدا
نحیرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) روز نخستین از ماه ، یا بازپسین روز از آن ، یا بازپسین شب از وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شب آخر از ماه و روز آن . (از اقرب الموارد). ج ، ناحرات ، نواحر. || طبیعت . (از اقرب الموارد) (المنجد). || (ص ) منحورة.(اقرب الموا...
-
ابن عجزه
لغتنامه دهخدا
ابن عجزه . [ اِ ن ُ ع ِ / ع ُ زَ ] (ع اِ مرکب ) فرزند بازپسین . ابن هرمه . و در تداول عوام ، ته تغاری .
-
سکیت
لغتنامه دهخدا
سکیت . [ س ُ ک َ ] (ع ص ) مرد همیشه خاموش . || اسب بازپسین رهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب پسین باز در مسابقه . (مهذب الاسماء).
-
سحرة
لغتنامه دهخدا
سحرة. [ س ُ رَ ] (ع اِ) اولین سحر که صبح کاذب باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). سحر بازپسین از صبح . (مهذب الاسماء). سحر اعلی یعنی اول سحر. (اقرب الموارد). || جای برابر میان سنگستان . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
لقمه از آهن چشیدن
لغتنامه دهخدا
لقمه از آهن چشیدن . [ل ُ م َ / م ِ اَ هََ چ َ دَ ] (مص مرکب ) لقمه ٔ آهن چشیدن . کنایه از زخم خوردن است . (آنندراج ) : آنکه سرش زرکش سلطان کشیدبازپسین لقمه ز آهن چشید.نظامی .
-
نفس آخر
لغتنامه دهخدا
نفس آخر. [ ن َ ف َ س ِ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخر نفس . دم واپسین . نفس بازپس . نفس بازپسین . نفس واپسین .- تا نفس آخر ؛تا دم مرگ . تا واپسین نفس : داد بگسترد و ستم درنبشت تا نفس آخر از آن برنگشت .نظامی .
-
نحیر
لغتنامه دهخدا
نحیر. [ ن َ ] (ع اِ) شب بازپسین از ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).رجوع به نحیرة شود. || (ص ) جمل نحیر؛ شترکشته . (منتهی الارب ). منحور. (اقرب الموارد). شتر کشته شده . (ناظم الاطباء). ج ، نَحْری ̍، نُحراء، نحائر.
-
ته تغاری
لغتنامه دهخدا
ته تغاری . [ ت َه ْ ت َ ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) آنچه در ته تغارماند از ماست و غیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || به مزاح ، فرزند بازپسین زن که پس از آن نزاید. بچه ٔ آخرین زنی . فرزند واپسین . عجزه . زکرمه . ابن هرمة. ابن عجزة. (از یادداشتهای مرح...
-
لذریق
لغتنامه دهخدا
لذریق . [ ل ُ ] (اِخ ) سلطان نصرانی اندلس و آخرین ملوک مسیحی اسپانیا و بازپسین ملک سلسله ٔ قوط و کشته شدن او و انقراض دولت نصاری در اسپانیا به روز یکشنبه پنجم شوال سال 92 هَ . ق . بود. (نفخ الطیب ج 1 ص 140) (الحلل السندسیة ج 1 و ج 2).
-
خرددندان
لغتنامه دهخدا
خرددندان . [ خ ِ رَدْ، دَ ] (اِ مرکب ) دندان عقل : از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زیر و دو زبر از هر سویی یکی آنرا خرددندان گویند که از پس رسیدگی برآید و بعض مردمان را این چهار دندان بازپسین نباشد و برنیاید و از برناآمدن از او در خرد هیچ نقصانی ن...