کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازو 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درغوبازو
لغتنامه دهخدا
درغوبازو. [دَ رِ ] (اوستائی ، ص مرکب ) دراز بازو. بزرگ بازو. (از فرهنگ ایران باستان ص 78). رجوع به درازدست شود.
-
ضبع
لغتنامه دهخدا
ضبع. [ ض َ ] (ع اِ) بازو یا میانه ٔ بازو. (منتهی الارب ). بازو. (دهار) (منتخب اللغات ). میان بازو. (مهذب الاسماء). || بَغل . (منتخب اللغات ). بغل یا مابین بغل تا نیمه ٔ بالائین بازو. ج ، ضِباع . || نوعی از رفتار اسب فوق تقریب . || هر پشته ٔ زمین سیاه...
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اَ ] (اِ) مابین آرنج و دوش یعنی بازو .
-
بازد
لغتنامه دهخدا
بازد. [ زُ ] (اِ) آنجایی از بازو که دارای گوشت است . (ناظم الاطباء) .
-
ضلاعت
لغتنامه دهخدا
ضلاعت . [ ض َ ع َ ] (ع مص ) توانا و سخت اضلاع شدن . (منتهی الارب ). قوی بازو و قوی پهلو شدن . (منتخب اللغات ). قوت و سختی استخوانهای پهلو و بازو. (منتهی الارب ).
-
ساعدین
لغتنامه دهخدا
ساعدین . [ ع ِ دَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ساعد، دو بازو : هر یکی از ساعدین مادر و بازوخویشتن آویخته به اکحل و قیفال .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 133).
-
عضدان
لغتنامه دهخدا
عضدان . [ ع َ ض ُ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عَضد (در حالت رفع). دو بازو. (ناظم الاطباء). رجوع به عَضُد شود.
-
واران
لغتنامه دهخدا
واران . (اِ) آرنج . مرفق . (ناظم الاطباء). وارن . (فرهنگ نظام ). بندگاه زیر بازو و آرنج . رجوع به وارن شود.
-
شبح
لغتنامه دهخدا
شبح . [ ش َ ] (ع ص ) شَبَح . رجل شبح الذراعین ؛ مرد پهن بازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
قولچماق
لغتنامه دهخدا
قولچماق . [ چ ُ ] (ترکی ، ص مرکب ) (از: ترکی قول ، بازو + چماق ، چوب گنده ). رجوع به قلچماق شود.
-
فعمل
لغتنامه دهخدا
فعمل . [ ف َ م َ ] (ع ص ) پر و آکنده از بازو و خنور. (منتهی الارب ). ممتلی . (اقرب الموارد).
-
وارنج
لغتنامه دهخدا
وارنج . [ رَ / رِ ] (اِ) آرنج . بندگاه میان ساعد و بازو باشد، و عربان مرفق گویند. (از برهان ).
-
دیوان بیگی
لغتنامه دهخدا
دیوان بیگی . [ دی ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از کبوتران که پر و گلو آنان سیاه باشد و میان و بازو سفید. (غیاث ) (آنندراج ).
-
ذورأسین
لغتنامه دهخدا
ذورأسین . [ رَءْ س َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب دو سر. نام دو عضله است یکی در بازو دیگری در ران .
-
شباحة
لغتنامه دهخدا
شباحة. [ ش َ ح َ ] (ع مص ) پهن بازو گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دو ذراع کسی پهن بودن . (از اقرب الموارد).