کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازوبند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازوبند
لغتنامه دهخدا
بازوبند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که در 12 هزارگزی شمال فدیشه در جلگه واقع شده است . ناحیه ای است معتدل با 522 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو اس...
-
بازوبند
لغتنامه دهخدا
بازوبند. [ ب َ ](اِ مرکب ) هر چیزی که بربازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن . (ناظم الاطباء) . بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. (یادداشت مؤلف ). پاره ٔ زیوری است معروف . (آنندراج ). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوا...
-
جستوجو در متن
-
دملج
لغتنامه دهخدا
دملج . [ دُ ل ُ / ل َ ] (ع اِ) بازوبند. ج ، دَمالِج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازوبند. (دهار).
-
النگو
لغتنامه دهخدا
النگو. [ اَ ل َ ] (اِ) حلقه ٔفلزی یا شیشه ای که زنان برای زینت در دست کنند. (فرهنگ نظام ). قسمی دست برنجن از بلور یا طلا یا نقره . بازوبند. دست آورنجن . دست رنجن . دستانه . سِوار. برای اطلاع از انواع النگو و بازوبند، رجوع به بازوبند شود.
-
دستنجن
لغتنامه دهخدا
دستنجن . [ دَ ت َ ج َ ] (اِ مرکب ) دستکش . || بازوبند. (ناظم الاطباء).
-
غویشات
لغتنامه دهخدا
غویشات . [ غ ُ وَ ] (ع اِ) نوعی بازوبند و النگو. (دزی ج 2 ص 231).
-
کماهه
لغتنامه دهخدا
کماهه . [ک ُ هََ / هَِ ] (اِ) تعویذ و بازوبند را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تعویذ. (فرهنگ رشیدی ). تعویذ و هر آنچه بر بازو جهت دفع چشم زخم بندند. (ناظم الاطباء).
-
عضاد
لغتنامه دهخدا
عضاد. [ ع ِ ] (ع اِ) بازوبند. (منتهی الارب ). دملج . (اقرب الموارد). || آهنی سرکج مانند داس که شبان بدان شاخ درخت را بر شتر فروکشد. || داغ بازوی شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
وغن
لغتنامه دهخدا
وغن . [ وَ غ َ ] (اِ) بازوبند. (فرهنگ اسدی ). در فرهنگ اسدی لغت غن به معنی دستاورنجن آمده با شاهدی از شاعری که نامش معلوم نیست ، و می نماید که حرف واو در آغاز کلمه زاید باشد. رجوع به غن شود.
-
دمالج
لغتنامه دهخدا
دمالج . [ دَ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ دملج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). ج ِ دملج ، به معنی بازوبند. (آنندراج ). رجوع به دملج شود.
-
ران بند
لغتنامه دهخدا
ران بند. [ م ْ ب َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است . نظیر ساق بند و بازوبند و غیره .
-
خضمة
لغتنامه دهخدا
خضمة. [ خ َ م َ ] (ع اِ) تعویذ و بازوبند. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || حرزی که مردان در هنگام رفتن پیش سلاطین و در جنگ پوشند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
دملوج
لغتنامه دهخدا
دملوج . [ دُ ] (ع اِ) بازوبند. ج ،دمالیج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دملج . بازوبند. ج ، دمالج ، دمالیج . (مهذب الاسماء). دست برنجن . (اقرب الموارد) . || رخت . (منتهی الارب ). رخت و متاع . (ناظم الاطباء). || (ص ) سنگ تابان . (منتهی ال...
-
نهوده
لغتنامه دهخدا
نهوده . [ ن ُ دَ / دِ ] (اِ) زیور و آرایش زنان از قبیل سرآویز و گوشواره و سلسله و حلقه ٔ بینی و گلوبند و بازوبند و دست برنجن و انگشتر و خلخال . (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || هر هفت را نیز گویند که عبارت است از سرمه ، وسمه ، سرخی ، س...