کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بازه حوض بالا
لغتنامه دهخدا
بازه حوض بالا. [ زَ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد که در 13 هزارگزی شمال باختر فریمان و 12 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی مشهد به تهران در دامنه واقع است . آب و هوای آن معتدل ودارای 260 تن سکنه است و آب آن از قنات تأمی...
-
بازه حوض پایین
لغتنامه دهخدا
بازه حوض پایین . [ زَ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد که در 54 هزارگزی شمال فریمان بر سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به تهران در جلگه واقع و دارای 150 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و شغل مردمش زر...
-
بازه شاه سرخیل بالا
لغتنامه دهخدا
بازه شاه سرخیل بالا. [ زَ س َ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 45 هزارگزی شمال باختری رشخوار و 9 هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی تربت به رشخوار واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و با آب و هوای معتدل و 35 تن سکنه که آ...
-
واژههای همآوا
-
باذه
لغتنامه دهخدا
باذه . [ ذَ ] (اِ) باده . ریشه و اصل بادق . رجوع به باذق و المعرب جوالیقی ص 81 س 5 شود.
-
جستوجو در متن
-
بایزه
لغتنامه دهخدا
بایزه . (اِ) رجلان . (السامی فی الاسامی ). پاچه . بازه . پایزه .
-
باجه
لغتنامه دهخدا
باجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دریچه . روزنه ٔ بزرگ . (آنندراج ). باجیک . بادگیر. درِ خرد. روزن . روزنه . برین . برینه . پیش در. بادهنج . بعضی این کلمه را فارسی دانسته اند. لغتی از بازه (رجوع به بازه شود). ولی باجه در ترکی نیز بمعنی پنجره و روزنه ٔ دیوار ...
-
شاه ارش
لغتنامه دهخدا
شاه ارش . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) ارش بزرگ که معادل پنج ارش از سر انگشتان تا آرنج است .(فرهنگ نظام ). شاه رش . ارش . باز. بازه . باژ. باع . رش و قلاج . (برهان قاطع). و رجوع به شاه رش و ارش شود.
-
دودسته
لغتنامه دهخدا
دودسته .[ دُ دَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که دارای دو تا دسته باشد چنانکه کوزه ٔ دودسته . (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) با دو دست . دودستی . (یادداشت مؤلف ).- دودسته زدن تیغ و شمشیر ؛ به قوت تمام زدن است چنانکه در هندوستان بر چورنگ زنند. (از آنندراج )....
-
بازیگری
لغتنامه دهخدا
بازیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) شعبده . بازی نمودن . چشم بندی . فریب : به بازیگری تیر بازه ببست چو شد غرقه پیکانش بگشاد دست . فردوسی .جهان بازیگری داند مکن با این جهان بازی که درمانی بدام او اگر چه تیز پروازی . ناصرخسرو.درآمد ببازیگری ساختن چو گردون ب...
-
شعبده
لغتنامه دهخدا
شعبده . [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ] (از ع اِ) شعبدة. بازی که آن را نمودی باشد ولی بودی نداشته باشد. چشم بندی و نظربندی و حقه بازی . (ناظم الاطباء). نیرنگ . بازیگری . تردستی . نیرنج . چشم بندی . سبک دستی . (یادداشت مؤلف ). در اصل شعبذة است که گاهی نیز ...
-
خجسته ٔ سرخسی
لغتنامه دهخدا
خجسته ٔ سرخسی . [ خ ُ ج َ ت َ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) وی یکی از شاعران قرن چهارم و دوره ٔ سامانیان بوده زیرا که اشعار وی در فرهنگ اسدی آمده است و در تذکره ها نامی ازو نیست . (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1147). اینک ابیات او منقول از فرهنگ ...
-
صد
لغتنامه دهخدا
صد. [ ص َ ] (عدد، اِ) عدد معروف لفظ فارسی است ، در اصل به سین مهمله بوده است ، قدما بجهت رفع اشتباه بکلمه ٔ دیگر که سد باشد بمعنی حائل و مانع، اسم عدد را به صاد نوشتند. (غیاث اللغات ). نماینده ٔ آن در ارقام هندی 100 و در حساب جمل ق باشد و به عربی مائ...
-
دودستی
لغتنامه دهخدا
دودستی . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی از کوزه و سبو. (ناظم الاطباء)(از لغت فرس اسدی ). سبوی سرفراخ . (صحاح الفرس ). غولین . (از لغت فرس اسدی ذیل ماده ٔ غولین ) : عشقش به دودستی آب می دادوز کوره ٔ عشق تاب می داد. نظامی .|| دودسته . بازه . چوبدستی . (یادد...
-
کازه
لغتنامه دهخدا
کازه . [ زَ / زِ ] (اِ) نشستگاهی که پالیزبانان از چوب و گیاه سازند جهت آنکه به وقت باران در آنجا نشینند. (صحاح الفرس ). خانه ٔ خرگاهی که از چوب و نی و علف سازند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست نوادر لغات معارف بهأولد چ استاد فروزانفر). سایه گاه . سای...