کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازنده
لغتنامه دهخدا
بازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) بازی کننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).مقامر. (منتهی الارب ). || مقابل برنده در قمار. || قسمی از کبوتر. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بازان
لغتنامه دهخدا
بازان . (نف ) نعت فاعلی از باختن . در حال باختن . بازنده . رجوع به باختن و بازنده شود.
-
پیلباز
لغتنامه دهخدا
پیلباز. (نف مرکب ) که با پیل بازی کند. که با فیل لعب کند. || که فیل را به بازی درآورد. || که فیل بازد. بازنده ٔ پیل .
-
کرک باز
لغتنامه دهخدا
کرک باز. [ ک َ رَ / ک رْ رَ ] (نف مرکب ) کرک بازنده . که کرک پرورد همچون کبوتر باز و جز آن . رجوع به کرک شود.
-
رنگ باز
لغتنامه دهخدا
رنگ باز. [ رَ ] (نف مرکب ) بازنده ٔ رنگ . در لهجه ٔ مردم خراسان به پارچه و یا جامه ای گویند که رنگش برود. رنگ رو. رجوع به رنگ رو شود.
-
میاط
لغتنامه دهخدا
میاط. [ م َی ْ یا ](ع ص ) بسیار بازنده ٔ بیهوده کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازی گرای بیهوده کار. (از اقرب الموارد).
-
پات
لغتنامه دهخدا
پات . (اِ) اورنگ . سریر. تخت . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ). || نوعی از زیان و باختن در شطرنج از قبیل لات و مات . نماندن بهره برای حریف شطرنج و بازنده شدن او.
-
کعب باز
لغتنامه دهخدا
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
قمیر
لغتنامه دهخدا
قمیر. [ ق َ ] (ع ص ) بکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || بازنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مقامر. (تاج المصادر بیهقی ). ج ، اقمار چون نصیر و انصار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
لهو
لغتنامه دهخدا
لهو. [ ل َ هَُ وو ] (ع ص ) رجل ٌ لهو؛ مرد بازنده . مرد بسیار غفلت کننده و اعراض نماینده . (منتهی الارب ). مرد بسیار بازی و غفلت . (مهذب الاسماء).
-
مخسی
لغتنامه دهخدا
مخسی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «خ س و») طاق و جفت بازنده به گردکان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که با گردکان طاق یا جفت بازی می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اخساء شود.
-
متدعکس
لغتنامه دهخدا
متدعکس . [ م ُ ت َ دَ ک ِ ](ع ص ) دست بند بازنده . (آنندراج ). پیشوای رقص دست بند که به تازی دعکسة گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدعکس شود.
-
متقامر
لغتنامه دهخدا
متقامر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) همدیگر به گرو چیزی بازنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با هم دیگر قمار کننده و با یکدیگر نبرد کننده در گروبندی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقامر شود.
-
ترنا
لغتنامه دهخدا
ترنا. [ ت ُ ] (اِ) جامه ٔ بهم تافته و مانند طناب کرده که چون تر کنند و بدان زنند، سخت مولم بود و گمان می کنم از کلمه ٔ دُرَّه ٔ تازی آید. || ترنا بازی ، بازیی از آن کودکان که بازنده را با آن زنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).